آنسان كه تو نيز پس از اندك زمان يكي از آنان خواهي بود. پس سراي بپيراي و آخرت به دنيا مفروش و آنچه نداني مگوي و از آنچه به آن وظيفه نداري سخن مران و راهي كه از كجي آن بيمناكي ، مپوي. مثل آنان كه به دنيا فريفته شدند، بر مثال گروهي است در منزلي پر نعمت نشسته ، كه نخواهند به وادي بي بركت و قحطي زده مقام گيرند. پس چيزي را ناخوشتر و دشوارتر از آن نمي دانند كه رامشسراي خويش رها كنند و ناگهان به آن پايگاه تهي از نعمت فرود آيند. اي فرزند دلبند! بدان كه ترا بهر آن جهان آفريده اند نه اين جهان ، و براي گذشتن آورده اند نه نشستن ، و براي مرگ و نه جاويد زيستن
.
تو در سرايي هستي كه خانه كوچ است و توشه اندوزي و جاي ناكامي و گذرگاه آن جهنمي. همانا كه مرگ در پي تست و تو طعمه مرگي ، و هيچ گريزنده از آن به سلامت نرست و و از دست هيچ جوينده به در نرفت و جوينده ناچار به آن رسيد. پس برحذر باش كه مرگ ، آن گاه كه سرگرم گناهي و به خود مي گويي توبه خواهم كرد، به سراغت آيد، و ميان تو با توبه جدايي افكند كه خويشتن به دست خود تباه ساخته باشي.
بهوش باش كه توسن از هر سويت نكشاند و شتابان به آبشخور هلاكت فرود نيارد. آنچه به سبب خاموشي از دست دهي ، تدارك آن آسانتر، تا آنچه به سبب سخن گفتن. نگاهداري آنچه در ظرف است ، به استواري بند انست نزد من نگاهداشتن چيزي كه در دست داري ، بهتر تا طلب چيزي كه در دست ديگران است. شرنگ نوميدي ، گواراتر، تا خواهش از مردمان. روزي تنگ با پرهيزگاري ، بهتر كه بي نيازي با زشتكاري. هر كس راز خويش بهتر از دگري نگاه مي دارد. بسا آدميان كه در زيان خويش مي كوشند.
هر كه فكرت كند، بينا گردد. به نيكوكاران پيوند تا از آنان باشي ، و از تبهكاران بگسل تا از آنان نباشي. لقمه حرام بد است. ستم بر ناتوان ، زشترين ستم است. آنجا كه نرمي به درشتي گراياند، درشتي نرمي است. بسا كه دارو درد است و درد دارو. بسا كسي كه او را بدخواه خود پنداري و به صلاح تو سخن گويد و آن را كه عافيت انديش خويش شماري ، در پندگويي تو خيانت ورزد
هر كار را پاياني است ، عاقبت انديش باش. سوداگر بازيچه خطر است بسا مال اندك ، از بسيار آن بارورتر. يار فرومايه و دوست بخيل را خير نيست. تا توسن زمانه رام است ، كام از روزگار آسان برگير. به اميد بيشي ، خويشتن در خطر ميفكن. زنهار كه مركب ستيز با تو توسني نكند