Monday, May 18, 2009

سروش در برابر دولت آبادی

چند روز پیش سخنرانی محمود دولت آبادی را تحت نام " ما را پیر کردند و خواستند بمیرانند " در سایت تابناک خواندم که در آن آقای دولت آبادی انتقاداتی را در خصوص وضعیت فرهنگی ایران بیان کرده و در بخشی به آقای دکتر سروش تاخته است. متن سخنرانی را در اینجا بخوانید
.
من وقتی که نظرات آقای دولت آبادی را خواندم، آن را در حد یک نظری در میان نظرات یافتم ، نه چیزی بیشتر از آن. سخنان دولت آبادی نه چیزی از علاقه من به سروش کاست نه چیزی به آن افزود. به هرحال آقای سروش عضوی از ستاد انقلاب فرهنگی بوده و این حق هر شهروند است که به افراد و دستگاههایی که از بودجه دولتی تغذیه می شوند نقد وارد کند .
.
من نمی دانم که کار ستاد انقلاب فرهنگی چیست و چقدر در تخریب یا رشد کنونی فرهنگ ایران نقش داشته یا نداشته ، ولی به نظر من اینکه آقای دولت آبادی چنین نقدی را بر سروش داشته باشند حق طبیعی ایشان است. چون دکتر سروش به هر حال عضوی از ستاد انقلاب فرهنگی بوده است و اینکه بعدآ از این مقام استعفا داده یا نداده چیزی از حق دیگران بر نقد عملکرد ایشان نمی کاهد. به هرحال اگر کسی عضویت در ستادی را می پذیرد بدین معناست که به اصول آن معتقد بوده که عضویت در آن را پذیرفته است
.
دکتر سروش در مقام پاسخ به سخنان آقای دولت آبادی مطلبی را منتشر کرد که در اینجا آنرا می توانید بخوانید. من پس از خواندن این مطلب واقعاً ناراحت شدم. چون سراسر مطلب حاوی تنفر و سخنان درشت بود و ای کاش که ایشان این مطلب را هیچ گاه نمی نوشت که آن کس که درباره نهج البلاغه و شعر مولانا و قرآن می نویسد، قلم خود را آلوده به اینگونه نوشتار نمی کند.ک
.
ای کاش که دکتر سروش به گونه ای دیگر می نوشت و نگاهی تاریخی به لزوم تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی می داشت و نظر آقای دولت آبادی را محترمانه پاسخ می داد. من برخلاف آقای سروش شعر زیادی نمی دانم ولی حداقل این شعر که ادب از که آموختی از بی ادبان را سعی می کنم در رفتار خارج از نزاکت دیگران با خود لحاظ کنم. حتی اگر فرض بگیریم که سخنان آقای دولت آبادی درشت بود ، آیا باید آقای دکتر سروش آن را به درشتی پاسخ گوید ؟ ..
.
ای کاش که آقای دکتر سروش به ایشان لقب خفته در غار نمی داد که فقط خداوند باریتعالی می داند که چه کسی خفته در غار است
.
ای کاش که اقای دکتر سروش شعر پایانی را نیز نمی آورد که مرا هر آینه خاموش بودن اولی تر. که حقیقتاً ایشان با انتشار این نامه اشان به کلمه خاموشی جفای بسیار کردند.
.
والله من اگر جای آقای سروش بودم نامه ای به آقای دولت آبادی می نوشتم و از ایشان به خاطر ادبیات گزنده ام عذرخواهی میکردم. آقای سروش در این نامه اشان به طور آشکاری خودشان را در جایگاه برتر اعتقادی نسبت به آقای دولت آبادی قرار دادند چون چندین بار از آقای دولت آبادی به عنوان کسی که از تفکرات استالینی پیروی می کرده سخن در میان می آورد .
.
ابوالحسن خرقانی می گوید: هر که بدین سرای درآید بدو نان دهید و از ایمانش مپرسید، چون هر که در نزد خدا ارزش جان دارد، در نزد ابوالحسن نیز ارزش نان دارد."ک

1 comment:

Anonymous said...

«من هيچ‌گاه ابتدائاً با كسي عتاب عنيفي نكرده‌ام و كلام درشتي نگفته‌ام بل همواره با شكران شكري و گاه با ترشان ترشي مي‌كنم، و وقتي از دست بدخويي خرمني حنظل مي‌خورم او را به جرعه‌اي سركه ميهمان مي‌كنم... نزديك‌بينان، اندک سرکه ترش را مي‌بينند اما انبوه حنظل تلخ را نمي‌بينند و زبان به انتقاد مي‌گشايند.» (عبدالکریم سروش)/ سروش به شهادت بسياري مصاحبه‌ها و دست‌نوشته‌هايش بارها و بارها در پاسخ به اين شبهه و اتهام به تبيين و توضيح نقش خود در ستاد انقلاب فرهنگي پرداخته و با اين وجود بي‌گمان تكرار اين قبيل حملات كه اغلب از شوائب سياسي نيز بكلي مبرّا نيست، رفته رفته فيلسوف خونسرد و مهربان را نيز بر سر خشم آورده و ديگ غيرتش را به جوش، طوريكه وقتي حريف پرآوازه‌اي مي‌يابد كه با گام‌هايي سست به ميدان آمده ديگر امان نمي‌دهد و خشم فروخورده‌ي ساليان را يكنفس بر سرش آوار مي‌كند.