Sunday, November 05, 2006

غم و شادماني

نميدونم چرا اينجوريه ولي در مجموع ميزان غم و غصه هاي زندگي بيشتر از خوشي هاشه . واسه يك لحظه راجع به اين چيزي كه گفتم فكر كنيد..... اگه بخواهيم بشينيم و يك فهرست از لحظات خوش زندگيمون تهيه كنيم شايد 20 تا موضوع زوركي بشه ولي فهرست مصيبت هاي زندگي خيلي بيشتره . فقط ميشه توي همين يك هفته پيش 20 تا موضوع غم آلود فهرست كرد
.
غم و شادي تو زندگي آدما زياد به موقعيت جغرافيايي هم ربط مستقيم نداره. يعني اين نيست كه اگه يكي پاشه بياد استراليا زندگي كنه خيلي خوشه و يكي اگه تو ايران باشه خوش نيست. احمقانه است كه اگه كسي فكر كنه تغيير مكان صددرصد باعث تبديل غم به شادي ميشه. 2 ماه اولش خوشي بعدش چي؟ بازم همون مصيبتي كه بودي هستي
.
خود آدم زياد غم و غصه نداره....... بيشتر غم و غصه از جانب كساني به آدم سرازير ميشه كه بيشتر دوسشون داريم..... هر چي بيشتر كسي رو دوست داشته باشيم ، بيشتر غصه دارش ميشيم... مثلاٌ وقتي مادر آدم مريض ميشه ماها بيشتر از خودش ناراحتش هستيم
.
يك موضوع ديگه اينه كه عموماً غم و غصه و ناراحتي خيلي كشدار هستش و تاثيراتش ماهها و سالها تو ذهن مي مونه ولي شادي خيلي گذراست. زود مياد و زود ميره
.
البته بايد ياد گرفت كه چطور ميشه فتيله شادماني زندگي رو رو يك خورده بالا كشيد.. مهمترين كار مهرباني كردن و تبادل محبت هستش.. درسته كه بعضي آدما با ناراحت كردن ديگران خودشون رو شاد ميكنن ولي اين يك جور بيماريه... در كل مبناي شادماني بايد دو طرفه باشه ... بايد لبخند زد و لبخند تحويل گرفت
.
بعنوان يك اصل ما بيشتر از جانب كساني صدمه مي خوريم كه به ما نزديكترند... بخاطر همين بايد خودمون رو بيشتر در مقابل نزديكانمون مراقبت كنيم.. اين نكته خيلي ظريفي هستش،‌ اگه دور و برتون رو نگاه كنين كلي از آدما رو ميبينين كه از خودشون هيچ اراده اي ندارن و ماماني هستن يا بابايي.. هر چي مامانشون بگه اونو قبول دارن و وقتي كه واسه خودشون زندگي ميكنن هيچ استقلالي ندارن و همش متكي به ديگرانند
.
غم و غصه و شادي يك جور حالت ذهني هستند كه آدما ميتونن بدست خودشون اون رو بوجود بيارن........شما ميتونين هر روز بخاطر چيزاي مختلف خودتون رو غصه دار نشون بدين و بالعكس شادمان... اين وسط مديتيشن از اون چيزاست كه ميتونه شما رو شادمان كنه.. حتماً هر چند وقت يكبار انجامش بديد اثراتش رو تو كيفيت زندگيتون خيلي زود مي بينيد

1 comment:

Anonymous said...

یک بار استادمون گفت خیلی از زنجیرها هست در زندگی به پای شما بسته شده و باعث می شه در خیلی زمانها زمین بخورین... یکیش عزیزان شمان... مستر می گه مغز انسان از 3 بخش تشکیل شده... احساس و عواطف و مسائل عاطفی مربوط به بخش دوم مغز... که اگر نتونیم اون رو با سایر بخش ها یکی کنیم همیشه بهم خوردن آرامش داریم و نمی تونیم از توانایی های مغز انسان اولیه استفاده کنیم... همونطور که شما ذکر کردین یکی از روشهای واقعا مفید مدیتیشن هست.. مدیتیشن در لحظاتی به شما کمک می کنه به عنوان شاهد به اطراف نگاه کنید و نه فرد درگیر... با ذنی صاف و شفاف... به ادامه تمرینات می شه این حس رو در کل زندگی بسط داد.. ممکن اونوقت بی خیال به نظر برسید در زندگگی.. ولی اینطور نیستوو عوضش نمی ذارید هر تغییر در اطراف آرامش و تعادل شما رو بهم بزنه و می تونید در اون موقع آرامش کمکهای لازم رو انجام بدید...یا علی!ا