Tuesday, December 25, 2007
Saturday, December 15, 2007
عدالت
Tuesday, November 27, 2007
Sunday, November 25, 2007
نخست وزير جديد استراليا
Thursday, November 22, 2007
درس هاي زندگي 2
من خيلي خوشحال بودم… من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بوديم… والدينم خيلي کمکم کردند… دوستانم خيلي تشويقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده اي بود… فقط يه چيز من رو يه کم نگران ميکرد و اون هم خواهر نامزدم بود
اون دختر باحال ، زيبا و جذابي بود که گاهي اوقات بي پروا با من شوخي هاي ناجوري مي کرد و باعث مي شد که من احساس راحتي نداشته باشم… يه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون براي انتخاب مدعوين عروسي
سوار ماشينم شدم و وقتي رفتم اونجا اون تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت: اگه همين الان ۵٠٠ دلار به من بدي بعدش حاضرم با تو...!. ل
من شوکه شده بودم و نمي تونستم حرف بزنم… اون گفت: من ميرم توي اتاق خواب و اگه تو مايل به اين کار هستي بيا پيشم… وقتي که داشت از پله ها بالا مي رفت من بهش خيره شده بودم و بعد از رفتنش چند دقيقه ايستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم
يهو با چهرهء نامزدم و چشمهاي اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم
پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بيرون اومدي… ما خيلي خوشحاليم که چنين دامادي داريم… ما هيچکس بهتر از تو نمي تونستيم براي دخترمون پيدا کنيم… به خانوادهء ما خوش اومدي
نتيجهء اخلاقي: هميشه کيف پولتون رو توي داشبورد ماشينتون بذاريد
درس هاي زندگي 1
يه روز يه کشيش به يه راهبه پيشنهاد مي کنه که با ماشين برسوندش به مقصدش… راهبه سوار ميشه و راه ميفتن… چند دقيقهء بعد راهبه پاهاش رو روي هم ميندازه و کشيش زير چشمي يه نگاهي به پاي راهبه ميندازه
راهبه ميگه: پدر روحاني ، روايت مقدس ١٢٩ رو به خاطر بيار
کشيش قرمز ميشه و به جاده خيره ميشه… چند دقيقه بعد بازم شيطون وارد عمل ميشه و کشيش موقع عوض کردن دنده ، بازوش رو با پاي راهبه تماس ميده… راهبه باز ميگه: پدر روحاني! روايت مقدس ١٢٩ رو به خاطر بيار! کشيش زير لب يه فحش ميده و بيخيال ميشه و راهبه رو به مقصدش مي رسونه… بعد از اينکه کشيش به کليسا بر مي گرده سريع ميدوه و از توي کتاب روايت مقدس ١٢٩ رو پيدا مي کنه و مي بينه که به پيش برو و عمل خود را پيگيري کن… کار خود را ادامه بده و نوشته بدان که به جلال و شادماني که مي خواهي مي رسي
نتيجهء اخلاقي اينکه اگه توي شغلت از اطلاعات شغلي خودت کاملا آگاه نباشي، فرصتهاي بزرگي رو از دست ميدي
Saturday, November 10, 2007
پخش زنده راديو و تلويزيون ايران
Monday, October 29, 2007
وزارت ارشاد
Saturday, October 27, 2007
بمب
Sunday, September 30, 2007
افغاني
Wednesday, September 26, 2007
اشاره
Sunday, September 23, 2007
ترش كردن معده
Saturday, September 22, 2007
داستانهاي من و مليكا
Wednesday, September 19, 2007
دوست خوب
Saturday, September 15, 2007
هنر اسلام
Wednesday, September 12, 2007
گريه اميركبير
سال 1264 قمري، نخستين برنامه دولت ايران براي واكسن زدن به فرمان اميركبير آغاز شد. در آن برنامه، كودكان و نوجواناني ايراني را آبلهكوبي ميكردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهكوبي به امير كبير خبردادند كه مردم از روي ناآگاهي نميخواهند واكسن بزنند. بهويژه كه چند تن از فالگيرها و دعانويسها در شهر شايعه كرده بودند كه واكسن زدن باعث راه يافتن جن به خون انسان ميشود
.
Tuesday, September 11, 2007
براي رضا
Saturday, September 08, 2007
مومن
مؤمن كسي است كه
وسيله معاش خود را از راه پاكيزه و شايسته فراهم مي آورد
و با ديگران با خلق و خوي خوش رفتار مي كند
نيت و باطن او پسنديده است
كوشش او در اين است كه ازطرف او به كسي بدي و آزاري نرسد
در روابط خود با مردم رعايت انصاف را نموده و آنچه را به خود روا نمي دارد حاضر نيست درباره ي ديگري انجام دهد
از آنچه بيش از اندازه حاجت دارد در راههاي شايسته مصرف مي كند
تا حدود امكان از گفتن مطالب غير لازم خودداري مي كند
سعي مي كند خالصانه تر تلاش نمايد
متوجه عيوب خويش است
يار و ياور كساني است كه با او در زندگي نزديكند
نسبت به اطفال بي سرپرست بمنزله ي پدر است.
عقل خود را به كار مي بندد و بنابر اين از ارتكاب بديها شرم دارد
با قناعت و بزرگ منشي رفتار مي كند بنابراين از ديگران و هر آلودگي بي نياز است.
فروخورنده ي خشم است
متبسم و شاداب است
سبكبار و آسان گير و در زندگي ميانه رو است
خوشرو و خوش برخورد است
برخوردهاي او جالب و بزرگوارانه است
اگر دعوايي هم با كسي دارد مرتكب امور نامناسب و پست نمي شود
چه در موقعي كه به او درباره كاري مراجعه مي شود و چه وقتي خودش كاري را به كسي مراجعه مي كند اين كار او از روي كرامت و بزرگواري خواهد بود
با نشاط كار مي كند
جهل خود را در موارد زندگي برطرف ساخته است
كار (هاي) او آسان است و پيچيدگي ندارد
همسايه اش از او در امان و آسايش است
بردباري او آميخته با متانت است
كار او بر پايه اي محكم ستوار است
نشاط و شادابي او هميشگي و پايدار است
در نهان و آشكار ، خيرخواه و نصيحتگر است
صميميت او بالاتر از حسادتش مي باشد ، دوستي او بر حسادتش غلبه دارد
بخشش او بالاتر از كينه اش هست
از مصباح الهدايه
Thursday, September 06, 2007
Sunday, September 02, 2007
سكس
خوشگلترين خانم ايراني
عكس دختر+ لخت
جماع
خوشگلترين زنهاي ايران
شب زفاف
بيخود نيست كه گوگل پارسال اعلام كرد ايرانيا سومين كشور تو دنيا هستن كه مسائل سكسي را تو گوگل مي گردن.... حالا چند وقت ديگه بهتون مي گم كه با آوردن همين چند كلمه راجع به سكس، چه تعداد بازديد كننده اين وب لاگ بيشتر ميشه.. ما هم مرض داريم ملت رو سر كار ميزاريم
Wednesday, August 29, 2007
Thursday, August 23, 2007
عقايد
Wednesday, August 22, 2007
The Old Sock
Soon after this, the old man did indeed die, leaving behind his goods and property, his children and his dependents. Family, friends, acquaintances and neighbours attended his funeral. The body had been washed and was almost completely wrapped in the shroud, when the son remembered his father's wish. Finding one of his old socks, he handed it to the washer of the dead, saying, "In accordance with my father's last request, please put this sock on his foot."
"That is quite impossible:' Said the man. "Such a thing is utterly impermissible in Islam. I cannot act against the Shariah." Despite this valid objection, the son insisted, "That was my father's final request; it must certainly be carried out.
"The washer of the dead was unmoved. "If you won't take my word for it," he said, "go and ask the mufti. He will confirm what I tell you, that it is not permissible. " Holding up the funeral, they consulted the mufti, preachers and scholars, all of whom declared that this was not permissible in Islam. Just then, an aged friend of the deceased interrupted the debate with these words to the son: "My boy, your late father entrusted me with a letter which I was to hand over to you after his departure. Here, this letter belongs to you." So saying, he gave him an envelope. Taken by surprise, the boy opened the envelope and read out the contents of his father's letter.
"My son, all this wealth and property I have left to you. Now you see: at the last moment, they won't even let you give me an old sock to wear. When you yourself come one day to be in my condition they will also refuse to let you keep anything but your shroud. Eight yards of shroud are all you will be able to carry over from this fleeting world into the Hereafter. So pull yourself together and be prepared. Spend the fortune I have left you, not for the satisfaction of vain desires, but in ways pleasing to Allah, that you may achieve honour in both worlds."
Tuesday, August 21, 2007
اينترنت هيزمي
Saturday, August 18, 2007
رودل
Thursday, August 16, 2007
امتحان
Wednesday, August 15, 2007
يك شبه
Sunday, August 12, 2007
ايراني بازي
Wednesday, August 08, 2007
دوستي
Saturday, July 14, 2007
Religion
should also try to see the essential unity of all religions. Only then will man be able to experience the oneness of Divinity. Once the Truth of the Indwelling Spirit is recognised, there dawns the awareness that the whole world is one family. One is then filled with Divine Love which becomes the driving force for all of one's actions.
Thursday, July 05, 2007
الاغ در چاه
روستايي با سطل روی سر الاغ خاک می ریزه اما الاغ هر بار خاکهای روی بدنش رو می تکونه و زیر پاش می ریزه و سعی میکنه بره روی خاک ها
روستایی همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه مي ده و الاغ هم همینطور به بالا اومدن ادامه مي ده تا اینکه به لبه ی چاه مي رسه و از او بیرون مياد
Sai Inspire
The heart is like a camera lens. The object on which we concentrate our attention gets imprinted on the mind. Hence, we should make an attempt to perceive the good in whatever we see
Sunday, July 01, 2007
خودكشي
گلشن راز
Thought for the Day
The one you think you are - the body or the physical person; the one others think you are - the mind or the mental person consisting of emotions, attitudes and beliefs and the one you really are - the Atma or spirit, the core of your personality. (SAI)
Saturday, June 23, 2007
تشكر
Monday, June 11, 2007
رنگين كمان
Tuesday, June 05, 2007
The sufi master and the harlot
She came to his room as he was meditating and danced enticingly infront of him. But he did not look up, and no matter what she did, he paid no attention to her. Finally, he did look at her, and said, "Get out, you whore!"
She was suddenly stricken with shame and ran from his presence to her home. The Sufi Master's words put into a state of severe agitation.She could not sleep, she could not eat. She kept pacing back and forth as the words rang in her head. She did not know that Abu Said had spoken them with the full attention of a Sufi Master, one who had completed the path of Love, and so the words had a profound effect on her.
For three days her mind was in this state, filled with the words "Get out, you whore!" "Get out, you whore!" until at last they entered her heart and became her zekr
And the whore within her got out.
By the mercy and compassion of Allah, she abandoned her profession and repented of her past. Eventually, she even became a disciple of Abu Said.
Taken from:"Muslim Saints and Mystics: Episodes from the Tadhkirat al-Auliya(Memorial of the Saints) By Farid al-Din Attar"
Wednesday, May 30, 2007
مدرسه موشها
Tuesday, May 29, 2007
سرزمين چند فرهنگي
Sunday, May 27, 2007
Iran's History Pictures(1)
IRAN. Shiraz . 1971. Women in chador on a pilgrimage on the tomb of the ancient poet HAFIZ.
IRAN. Tehran . February 11, 1980. At the first anniversary of the victory of the Revolution, a man who has fainted under the pressure of the crowd is taken away.
1979. Armed militants outside the United States Embassy, where diplomats are held hostages
IRAN. Tehran . February 1979. At a rally in the Amjadiye stadium in favour of the Shah, a woman supporter puts a banknote to his effigy to her eye, meaning : "He is the light of my eyes".
Thursday, May 17, 2007
و فقط يك آيه
Tuesday, May 15, 2007
درد و دل
Sunday, May 13, 2007
شعر
پسر جنگ می کند
مادر این را کاملا طبیعی می داند
و پدر چه می کند؟
او به کسب و کارش مشغول است
زنش می بافد
و او کار
پدر این را کاملا طبیعی می داند
و پسر و پسر
چه در می یابد
او مطلقا چیزی نمی داند
مادرش می بافد پدرش به کسب و کار مشغول است و خودش جنگ می کند
وقتی جنگ را تمام کند
او با پدرش به کسب و کار مشغول خواهد شد
جنگ ادامه می یابد مادر به بافتن ادامه می دهد
پدر به کار کردن ادامه می دهد
پسر کشته شده و دیگر ادامه نمی دهد
پدر و مادر به گورستان می روند
آنها این را کاملا طبیعی می دانند
زندگی ادامه می ابد
کسب وکار
کسب وکار
Wednesday, May 09, 2007
دكتر صابر دلشاد
اين چند خط رو به ياد دكتر دلشاد نوشتم. اميدوارم كه روحش قرين رحمت خداوند باشه
Saturday, May 05, 2007
Savior
A man is taking a walk in Central park in New York. Suddenly he sees a little girl being attacked by a pit bull dog . He runs over and starts fighting with the dog. He succeeds in killing the dog and saving the girl's life.
A policeman who was watching the scene walks over and says: " You are a hero, tomorrow you can read it in all the newspapers : " Brave New Yorker saves the life of a little girl".
The man says: - "But I am not a New Yorker!"
Oh ,then it will say in newspapers in the morning: 'Brave American saves saves life of little girl' " - the policeman answers.
"But I am not an American!" - says the man.
"Oh, what are you then? " The man says: - "I am a Saudi ! "
The next day the newspapers says:
" Islamic extremist kills innocent American dog "
Thursday, May 03, 2007
Heaven and Hell
Heaven is when you have:
An American salary
A British house
Chinese food
A German car, and
An Iranian wife
Hell is when you have:
An American car
A British wife
A Chinese home
German food, and
An Iranian salary
Tuesday, May 01, 2007
شتاب زندگي
Sunday, April 29, 2007
نوشته هاي پشت تريلي
Wednesday, April 25, 2007
در گذشت شاعر افغان
همه جا دکان رنگ است همه رنگ می فروشد
به کرشمه نگاهش دل ساده لوح ما را
شرری بگیر و آتش به جهان بزن تو ای آه
به دکان بخت مردم که نشسته است یارب
دل کس به کس نسوزد به محیط ما به حدی
مدتیست کس ندیده گهری به قلزم ما
ز تنور طبع فانی تو مجو سرود آرام
میزان ۱۳۵۸ سمنگان
Wednesday, April 18, 2007
دوران كودكي
ريتم
Monday, April 09, 2007
Life
.