Wednesday, February 07, 2007

كودكي


تنها مسئوليتي كه اين مليكا خانم تو خونه داره غذادادن به اين كبوترهاست... تمام اين كبوترها اسم دارن... ليلا ...سفيد برفي.. سياه كلاغي.. اول اين كبوترها يكدونه بودن ولي از وقتي كه فهميدن سخاوتمندانه و بدون هيچ اذيت و آزاري يكي بهشون هر روز غذا ميده، تعدادشون زياد شد و هر روز داره زيادتر ميشه
.
دوران كودكي عجب دوران قشنگيه ... دنياي دويدنها ...دنياي پرسشها ... امروز مليكا گفت بابا آينه نداريم بزار خودم رو توچشمات ببينم ... گفتم باشه ....و وقتي كه چشام رو نگاه كرد يكهو زد زير گريه! بهش گفتم چرا داري گريه مي كني... گفت آخه خيلي زشتم ...واون گريه مي كرد و من از كارش مي خنديدم
.
حضرت مسيح بيخود نمي گه كه براي رفتن به بهشت بايد كودك بود

2 comments:

Anonymous said...

سلام آقا بابک
داشتم با خودم فکر میکردم اینجا پرنده ها از آدما فرار نمیکنن. کسی هم کاری بهشون نداره. بر عکس ایران که هم آدما از هم فراری هستن هم بقیه جونورا از آدمیزاد.

Anonymous said...

کاش همه مثل بچه ها بودن.. اونوقت نه کینه ای بود و نه بی انصافی
خواهرزاده من 3-4 سالشه.. هرچی خوراکی بهش می دی تا راه نیوفته تو خونه و به همه یک ذره نده خودش نمی شینه بخوره... به اندازه یه جوجه غذا می خوره ولی از صبح تا شب در حال شیطنت و تحرکه... شب هم به همون اندازه صبح پر انرژی
انجاست که آدم ارزش ذهن آرام و دل پر مهر رو می فهمه... درست مثل یک بچه
یا علی