Sunday, April 29, 2007

نوشته هاي پشت تريلي

به حرمت اشک مادر توبه کردم
.
داني که چرا راز نهان با تو نگفتم / طوطي صفتي طاقت اسرار نداري
.
بوق نزن شاگردم خوابه
.
بي تو هرگز............با تو؟؟؟؟عمرا
.
از عشق تو ليلي...........رفتم زير تريلي(واسه گريسکاري) آره عزيز
.
اگه مي توني اين تابلو رو بخوني يعني فاصلت خيلي کمه فاصله رو رعايت کن
.
دنبالم نيا اسيرم مي شي
.
گشتم نبود ............نگرد نيست
.
سر پاييني برنده سر بالايي شرمنده
.
دنيا همه هيچ و زندگاني همه هيچ/ اي هيچ براي هيچ در پيچ نپيچ

Wednesday, April 25, 2007

در گذشت شاعر افغان

ديروز تو خبرا اومده بود كه رازق فاني شاعر افغان در گذشت. خدا بيامرزدش. هم زباني تو اين دنيا خيلي مهمه ولي ماها قدر اونو نمي دونيم... تو ايران چند تا دوست افغاني داري ؟ هيچي .....بعد ما ميگيم خارجيا نژاد پرستن! ما ها نيستيم؟
.
من تو استراليا چند تا دوست افغاني دارم . واقعاٌ آدمهاي خوبي هستن..... بنظر من واسه تقويت زبان فارسي خيلي خوبه كه يك تيم روي زبان فارسي دري افاغنه كار كنه و كلمات فارسي اصيلي كه اونا استفاده ميكنن رو استخراج كنه... واقعاً يك سري كلمات اونا محشره.. مثلاً به خيار ميگن بادرنگ
.
شعري از رازق فاني كه ديروز درگذشت رو ميارم...واقعاً قشنگه .. خدا بيامرزاد

همه جا دکان رنگ است همه رنگ می فروشد
دل من به شیشه سوزد همه سنگ می فروشد
.
به کرشمه نگاهش دل ساده لوح ما را
چه به ناز می رباید چه قشنگ می فروشد
.
شرری بگیر و آتش به جهان بزن تو ای آه
ز شراره یی که هر شب دل تنگ می فروشد
.
به دکان بخت مردم که نشسته است یارب
گل خنده می ستاند، غم جنگ می فروشد
.
دل کس به کس نسوزد به محیط ما به حدی
که غزال چوچه اش را به پلنگ می فروشد
.
مدتیست کس ندیده گهری به قلزم ما
که صدف هر آنچه دارد به نهنگ می فروشد
.
ز تنور طبع فانی تو مجو سرود آرام
مطلب گل از دکانی که تفنگ می فروشد
.
میزان ۱۳۵۸ سمنگان

Wednesday, April 18, 2007

دوران كودكي

دوران كودكي واقعاً زيباست و من لذت مي برم اگه بتونم با چيزاي كوچيك شادي رو واسه بچه ها به ارمغان بيارم... من هميشه از بچه گي دوست داشتم واسه بچه ها يك كاري انجام بدم... يك كاري كه اونا رو شاد كنه.. يك داستان يا يك قصه خوب مي تونه زندگي يك بچه رو متحول كنه.. يادم مياد وقتي نوجوان بودم قصه ماهي سياه كوچولو رو مال صمد بهرنگي خوندم و اين قصه مثل يك سنگ نوشته تو ذهنم حك شد و هيچوقت پاك نشد و شايد مبناي بسياري از تصميم هايي كه تو زندگيم گرفتم همون بود
.
عكسي كه مي بينيد كفش هاي نو مليكا خانومه.. موقعي كه مامانش اينا رو خريد سر از پا نمي شناخت.. هنوزم كه يك ماه از خريدشون مي گذره عشقش كفشاشه... اين عكس رو روز اول ازش گرفتم.. وقتي اومد خونه خيلي خوشحال بود و همش پروانه و ستاره هاي رو كفشش رو به من نشون مياد .. وقتي كه كفشش رو عوضي پاش كرد منم ازش عكس گرفتم... مليكا هنوز ياد نگرفته كفشش رو چپكي نپوشه.... فكر كنم شب اول از سر خوشحالي با كفش خوابيد... بالاترين لذتي كه تو دنيا وجود داره خوشحال كردن آدماست .... خدا اين عرضه رو بده كه بتونيم آدما را هميشه شاد كنيم.... فرق نمي كنه با چي .. گاهي يك لبخند از صميم قلب واسه شادي آدما كافيه... گاهي ما آدما اونم از ديگران دريغ ميكنيم

ريتم

بايد اعتراف كنم كه هنوز ريتم زندگيم با ريتم زندگي تو اينجا هماهنگ نيست. هنوز نميدونم كه آدماي اينجا مخصوصاٌ ايرانيا از چه زاويه اي به حرفام گوش ميدن.... چيزي كه فهميدم اينه كه بيشترشون درك مادي جلوي چشماشونه .....شايدم اشتباه ميكنن... نمي دونم... ولي بايد اقرار كنم كه يكي كه بشه بهش زنگ زد و گفت پاشو بريم چند ساعت از معنويات حرف بزنيم هنوز پيدا نشده... خب تو ايران اينجوري نبود.. خيلي فرق ميكرد......شايدم شتاب زندگي تو اينجا همه رو داره با خودش ميبره...واقعاً نمي دونم كه ما هم بايد با اونا بريم يا استقامت كنيم

Monday, April 09, 2007

Life

Live a good, honorable life. Then when you get older and think back, you'll be able to enjoy it a second time
.
نيكو و آبرومند زندگي كن، آنگاه، به وقت سالخوردگي، هنگامي كه به گذشته بيانديشي، از زندگي ات ديگر بار لذت خواهي برد
دالايي لاما