Friday, January 25, 2008

آدم بزرگوار

زياد اين جمله رو ممكنه شنيده باشيد .... بابا فلاني خيلي آدم بزرگواري هستش .. بابا طرف حرف نداره و....ك
.
خب كه چي كه اينو مي گيم ؟ خوش به حالش كه هست، من و تو چه غلطي تو اين دنيا مي كنيم كه آدم بهتري بشيم.. من و تو از خوبي هاي اون چي ياد گرفتيم و داريم بهشون عمل مي كنيم.. تو اين دنيا آدم خوب زيادند ولي اين موضوع چه دردي رو از من و تو دوا مي كنه؟
.
مشخصات آدم خوب هم تو دنيا يكسانه.. دروغ نمي گه .. به قولي كه ميده وفا مي كنه... دلسوزه.... خوش برخورده ... رابطه خودش را با مردم بر اساس ماديات نمي سنجه... در گفتار شجاعه.... در مقابل قوي سرسخته و در مقابل ضعيف خاشعه... از عيب مردم چشم مي پوشه و زماني بهشون مي گه كه جنبه كمك داشته باشه و..... ت
.
خب حالا كه چي كه اينا رو هم دونستي ؟ تا حالا هزاران دفعه جملات بالا و اين صفات رو شنيدي ولي باز بابك تو همون آشغالي هستي كه هستي؟ پس كي مي خواي مثه اون آدمه كه همه جا تبليغش رو مي كني بشي؟ هان؟
.
به نظرم اگه نگي فلاني آدم بزرگواريه خيلي بهتره ،‌چون آدما به اندازه خودت ازت توقع مي كنن نه به اندازه رفتار و كردار اون آدم بزرگوارا! ختم كلام

Tuesday, January 22, 2008

گمنام گم نشده

پريشب رفته بودم دهكده المپيك سيدني. جشنواره فيلم هاي كوتاه كودك و نوجوان بود و فيلم هاي منتخب را بر روي يك صفحه بزرگ تلويزيون در هواي باز داشتند پخش مي كردند. توي فيلمهايي كه پخش كردند دو تاش مال ايران بود. خب خيلي باعث افتخاره كه تو يه همچين جايي دو تا فيلم از ايران رو نشون بدن
.
كسي كه اين جشنواره رو هر ساله بر پا مي كنه يك ايرانيه ....البته نه مثه بيشترما ايرانيا پر ادعا.... بلكه يك ايراني بي ادعا كه يك گوشه اين دنيا داره به تنهايي بار فرهنگي يك مملكت را به دوش مي كشه.... نه اهن و تولوپ داره و نه بعد از بيست و چند سال خارج از ايران زندگي كردن فارسي حرف زدن يادش رفته ( تو پرانتز بگم.. چند هفته پيش با يك خانم ايراني تلفني حرف مي زدم كه اصلاً فارسي خوب نمي تونست حرف بزنه ... من فكر كردم از بچگي استراليا متولد شده .....وقتي ازش پرسيدم گفتم چند وقته شما استراليا تشريف دارين ...... جواب داد دو ساله كه از ايران اومدم اينجا مي خواستم پشت تلفن خفه اش كنم )ك
.
دست مريزاد وحيد خان كه اين كاراي خوب رو انجام ميدي و آفرين كه مثه كوه واستادي و داري فرهنگ و هويت ايراني رو اينجا نشون ميدي و به ما هم دلگرمي ميدي
.
من اين آقا وحيد رو خيلي دوست دارم و هر وقت ميبينمش ياد اين داستان رودخونه اي ميفتم كه دلش نمي خواست به دريا بپيونده .. وقتي از رودخونه ميپرسن چرا تو دريا نميري ميگه : من گمنامي گم نشده را بيشتر از شهرت گم شده دوست دارم." و اين آقا وحيدم تو استراليا مثال همين رودخونه هستش..

Saturday, January 19, 2008

ماجراي باسن خانم ويليامز



مسابقات اوپن تنيس استراليا در حال انجامه و خوشبختانه ما اين فرصت رو داشتيم كه يك سري از اين مسابقات رو تماشا كنيم .. اين مسابقات حواشي زيادي داره و چون تنيس بازا هر كدوم از يك كشوري هستند و كشوراي زيادي هم با هم مشكلات مختلف دارن اين تعارض ها بين تماشاچي ها باعث ميشه كه مطبوعات مطالب مختلفي چاپ كنند.
.
جالب ترين خبر راجع به باسن خانم ونوس ويليامز بود كه تو مسابقات شركت كرده بود.. ناگفته نمونه كه بيشتر اين تنيس بازاي خانم يك جور لباس ميپوشن كه نظرها رو جلب كنند
.
موقع بازي ، باسن خانم ويليامز رو تلويزيون توي نمايش آهسته نشون ميده و گزارشگر مرد مسابقه بعد از ديدن اين صحنه ميگه كه : خانما! هر جور مي خوايد فكركنيد ولي اين واقعاً منظره خوبي هستش
.
خلاصه بعد از اين حرف گزارشگر، جنجال مطبوعاتي شروع ميشه و شبكه هاي مختلف تلويزيون راه به راه باسن خانم ويليامزرو نشون ميدن.. يكي ميگه كه آيا گزارشگرا حق اين جور نظرات رو دارن يا نه.. اون يكي ميگه نبايد بگي باسن بايد بگي كپل .. يا نشيمن گاه و يا ... و سر واژه درست انگليسيش بحث ميكنن .. انگليسياش اين ميشه

posterior- bum- booty-buttocks-butt-rear end - derriere
.
.خلاصه خود خانم ويليامز از اين موضوع ناراحت نيست كه باسن ايشون نقل محافل مطبوعاتي و رسانه ها شده و تازه خوشحاله كه باسن ايشون از باسن خواهرشون كه اين باسن هم گويا خيلي معروفه ! پيشي گرفته و بهش توجه شده.. عجب دنيايي هستش اين غرب
.
راستی اگه خواستید به استرالیا مهاجرت کنید، می تونید با این وکیل ایرانی تو سیدنی تماس بگیرید.

Tuesday, January 15, 2008

ناجا: قهوه‌خانه‌ها، "کافی شاپ" می‌شوند

كله آقايان بوي قورمه سبزي ميدهد همين است ... جاي اينكه نيروي انتظامي كمك كند تا كافي شاپ ها ، قهوه خانه شود دارد بر عكس عمل مي كند. همه جاي دنيا مردم رو ترغيب مي كنند كه به سنت هاي قديمي خود پايبند باشند و آقايان از صد تا جاهل هم بدترند كه كسب و كارهاي سنتي رو به غرب گرايي وا مي دارند.. پس فردا اگر تركيه سال ملي قهوه خانه مثل سال مولانا يا سال ملانصرالدين را بر پا كرد اونوقت همين آقايان به اين در و آن در مي افتند تا ثابت كنند كه قهوه خانه ريشه در تاريخ كهن ايراني دارد .. ل
.
بعيد نيست كه پس فردا آقايان اعلام كنند كه عطاري ها هم بايد داروخانه شوند.. آقايان نمي دانند كه كاركرد قهوه خانه و كافي شاپ در اين دنيا از هم ديگر متفاوتند
.
http://tabnak.ir/pages/?cid=4998 لطفاً خبر را بخوانيد
.
اصلاً يكي نيست به اين پليس بگه كه تو رو سننه به اين كارا... اصلاً وظيفه پليس تو اين دنياي به اين گندگي چيز ديگه اي است نه ترويج غرب گرايي.. آقايان از يك طرف به زور به حجاب غربي خانم ها گير ميدهند از طرف ديگر كافي شاپ باز مي كنند.. واقعاً كه
.
ياد باد آن روزگاران ياد باد
خلوت ديدار جانان ياد باد

Saturday, January 12, 2008

Clowns

Women dressed as clowns in front of a work by British artist Damien Hirst titled

Friday, January 11, 2008

برف

با كريستين سوار ماشين بوديم داشتيم از برلين مي رفتيم به سمت درسدن .. چه برفي ميومد .. باور نكردني .. من تا حالا اونقدر برف تو عمرم نديده بودم كه از آسمون بياد ... دور و برمون هم جنگل بود وحشتناك و شب ساعت يك و دو بود .... باورتون نميشه اين ماشين هاي برف روب از اون ابتدا تو اين اتوبان مثه مور و ملخ بودن و اتوبان رو از برف پاك مي كردن . باور كنيد شايد دو سانت برف كف اتوبان نزاشته بودن بشينه .. ولي كنار جاده رو نگاه مي كردي شايد پنجاه سانت برف نشسته بود.. من فكر كنم هفت يا هشت ساعت داشتيم رانندگي مي كرديم و يك جا نشد كه ببينيم جاده بنده و نمي شه جلو رفت.. من فكر كنم اگه اونجور برف تو ايران ميومد يك ماه ايران تعطيل بود
.
كريستين وسط راه برگشت به من گفت نگاه كن ببين اين خدمات شبانه روزي همه از پول ماليات ماست... منم گفتم والا ما هم حاضريم ماليات بديم و دولت اينجوري به ما سرويس بده
.
خدا به ما رحم كرد كه موقعيت كشور ايران مثه آلمان نيست : كشوري كه بخش عمده اي از سال برف و يخبندونه.. اگر موقعيت جغرافيايي ايران مثه آلمان بود فكر كنم تا حالا يك چند صد هزار نفري از برف و سرما و يخزدگي و گرسنگي در سال تلف مي شدن
.
واقعاً باعث غصه هستش كه ما ايرانيا همه چي داريم ولي هيچي نداريم
.
واقعاً اين مسئولين بايد يك سريشون بيان يك جاهايي مثه استراليا يا آلمان چند وقت زندگي كنن تا بفهمن وظيفه دولت چيه... دولت اينجا حمال مردم هستش نه آقا بالا سر.. آدم دوست داره فقط كارش به اين اداره هاي دولتي بيفته.. واقعاً لذت مي بره از سرويسي كه مي دن.. همون اول بهت مي گن كه كارت چند روزه انجام ميشه... من تا حالا بيش از ده بار تجربه كردم كه ميگن مثلاً دو هفته اي كارت انجام ميشه ولي سر يك هفته كارت رو انجام ميدن. دقيقاً مثه ايران :-) ن
.
اي خدا چي بگم

Tuesday, January 01, 2008

سال نو ميلادي



ديشب تو سيدني مراسم جشن و نورافشاني واسه سال نو مسيحي بود.. ما يكي كه همه چيمون اينجا شير تو شير شده... هشتاد تا عيد و وفات و عروسي رو با هم برگزار مي كنيم... ايران عيد و عزا كم داشت اينجا هم كلي بهش اضافه شد.. از سال نو چيني و انزاك دي بگير تا تولد ملكه اليزابت و سال نو ميلادي.... پنجشنبه جمعه ها كه ايران تعطيله... شنبه يكشنبه ها هم اينجا... دوشنبه و سه شنبه چهارشنبه هم تو خونه ميمونيم كه خستگي اين روزاي تعطيل رو در بياريم
.
ديروز ما از صبح رفتيم بيرون... خدا پدر و مادر اين پيتر و جوديث رو بيامرزه كه چند ماه يكبار ميان و ما رو ور ميدارن ميبرن جاهاي ديدني اينجا رو نشون ميدن.. ظهر ما رو بردن بازار ماهي فروشها.. تصوري كه من قبل از ديدن اونجا داشتم يك چيزايي تو مايه هاي بازار ماهي فروشاي شمال بود... ولي بعد از اينكه اونجا رو ديدم از زمين تا آسمون فرق مي كرد.... بهر حال اونا واسه ما سنگ تموم گذاشتن و واسه ناهار از هشت پا و صدف دريايي گرفته تا يك چيزايي كه حتي تو فارسي معادلي واسشون وجود نداره واسه غذا سفارش دادن و ما هم زوركي يك چيزايي خورديم........ صد رحمت به كله پاچه خودمون.... فقط هشت پاش رو ميشد يك جورايي تحمل كرد ولي من هر چي سعي كردم كه يك صدف دريايي ديگه هم بخورم نتونستم... ولي تا دلتون بخاد خودم رو از ميگو خفه كردم
.
در هر صورت اميدوارم كه سال خوبي داشته باشيد و همه چي تو امسال رديف باشه.. شايد باور نكنيد اصلاً من نفهميدم يكسال گدشته تو اينجا چطوري گذشت.. اينجا واقعاً زمان شتاب بيشتري داره
.
عكس پايين هم ماله مراسم آتش بازي ديشبه ... يك ميليون نفر اومده بودن واسه تماشا... قابل توجه ايرانياي عزيز.. واسه بيست دقيقه و سي ثانيه مراسم نورافشاني و آتش بازي هجده ماه برنامه ريزي شده بود و ششصد هزار دلار دود شد رفت هوا تا ملت حال كنند