Sunday, January 03, 2010

مسلمانی

در بغداد هرروز بسيار خبرها مي رسيد از دزدي، قتل و تجاوز به زنان در بلاد مسلمانان که همه از جانب مسلمانان بود.
.
روزي خواجه نصير الدين مرا گفت مي داني از بهر چيست که جماعت مسلمان از هر جماعت ديگر بيشتر گنه مي کنند با آنکه دين خود را بسيار اخلاقي و بزرگمنش مي دانند؟

من بدو گفتم: بزرگوارا همانا من شاگرد توام و بسيار شادمان خواهم شد اگر ندانسته اي را بدانم.
.
خواجه نصير الدين فرمود:
.
اي شيخ تو کوششها در دين مبين کرده اي و اصول اخلاق محمد که سلام خدا بر او باد را مي داني. و همانا محمد و جانشينانش بسيار از اخلاق گفته اند و از بامداد که مومن از خواب بر مي خيزد تا شبانگاه، راه بر او شناسانده شده است.
.
اما چه سري است که هيچ کدام از ايشان ذره اي بر اخلاق نيستند و بي اخلاق ترين مردمانند و آنکه اخلاق دارد نه از مسلماني اش که از وجدان بيدار او است.
.
من بسيار سفرها کرده ام و از شرق تا غرب عالم و دينها و آيينها ديده ام. از 'غوتمه ( بودا )' در خاورزمين تا 'ماني ايراني' در باختر زمين که همانا پيروانشان چه نيکو مي زيند و هرگز بر دشمني و عداوت نيستند.
.
آنها هرگز چون مسلمانان در اخلاقشان فرع و اصل نيست و تنها بنيان اخلاق را خودشناسي مي دانند و معتقدند آنکه خود را بشناسد وجدان خود را بيدار کرده و نيازي به جزئيات اخلاقي همچون مسلمانان ندارد.
.
اما عيب اخلاق مسلماني چيست اي شيخ؟
.
در اخلاق مسلماني هر گاه به تو فرماني مي دهند، آن فرمان 'اما' و 'اگر' دارد.
...
در اسلام تو را مي گويند:
.
دروغ نگو ... اما دروغ به دشمنان اسلام را باکي نيست.
.
غيبت مکن ... اما غيبت انسان بدکار را باکي نيست.
.
قتل مکن ... اما قتل نامسلمان را باکي نيست.
.
تجاوز مکن ... اما تجاوز به نامسلمان را باکي نيست.
.
و اين 'اماها' مسلمانان را گمراه کرده و هر مسلمان به گمان خود ديگري را نابکار و نامسلمان مي شمرد