Saturday, September 30, 2006

طريقت اويسي

امشب من باتفاق يكي از دوستان رفتم يك خانقاه تو سيدني به اسم طريقت اويسي . خوشحال شدم كه يه همچين جايي اينور دنيا درست كردن كه مردم انشاء الله واسه خدا دور هم جمع شن

زن ومرد لباس سفيد پوشيده بودن كه چه كار خوبي بود. خدا كنه قلب آدم هم همون رنگي باشه، البته نه واسه دو يا سه ساعت مراسم ،‌بلكه واسه هفته ها و ماهها و سالها. ما هم كه با شلوار لي رفته بوديم از همون اول تابلو بوديم. يك آقايي دست ما رو گرفت و برد تو يك رديف نشوند . رديفاش پنج نفري بود . وقتي نشستم هي به من اصرار كرد كه پنج سانتيمتر و شايدم كمتر جلوتر بشينم . يك خرده وول خوردم رفتم جلو و برگشت و گفت يك خرده جلوتر . ما هم بيشتر ووليديم و رفتيم جلو. حالا پنج سانتيمتر چه توفيري تو اصل ماجرا مي كرد الله واعلم
..
چند دقيقه بعد شروع كردن به خوندن يك شعر و در حالي كه پاهاشونو ضربدري جمع كرده بودند شروع كردن با دست رو پاهاشون زدن . يه چيزايي تو مايه سينه زني خودمون. بعدش چند تا آيه از قرآن خوندن كه از سوره هاي مورچه، عنكبوت، شعرا و نحل بود. جالب اين بود كه هر آيه رو 11 بار تكرار كردن . چرا يازده بار نفهميدم . شايد منظورشون اين بود كه دوازدهمين بار امام زمان قرائت ميكنه

بعدش افطار مفصلي آوردن . نون و پنير و سبزي. آش، كه فكر كنم شله قلم كار بود، با جوجه كباب. جالب اين بود كه قاشق و چنگال و كارد رو با يك روبان بنفش بهمراه يك گل مصنوعي به هم بسته بودند . ما هم اولش خواستيم كلاس بزاريم وروبان رو با دست بازكنيم ولي هر چي زور زديم نشد ، بعدش هم هر چقدر خواستيم با ملايمت قاشق را بكشيم بيرون نمي اومد ، آخرش وحشيانه قاشق را درآورديم .. انصافاً غذاي خوبي بود جاي شما خالي
..
بدبختي همه ملت غذاشون رو زود تموم كردن بجز ما ....... يك دفعه احساس كردم كه مجلس واسم سنگين شده . دور وبرو نگاه كردم ديدم سيني ها همه خاليه و من موندم . بعد تند تند غذا رو تموم كردم و تا سيني رو كنار گذاشتم ديدم دعاي بعد از غذا رو شروع كردن .... فهميدم حدسم درست بوده و منتظر من بودن تا غذام تموم شه. دوربيناي مدار بسته اونجا بود حتماٌ از اونجا همه رو كنترل مي كردن كه كي غذاش تموم شده كي نشده
..
بعد سخنراني حضرت پير ، به تعبير دوستان ،‌ شروع شد . بر خلاف تصوري كه من داشتم كه يك آدم با كشكول و تبرزين با ريش بلند بايد باشه، پير يك آدم جوون بود – كه بعداً فهميدم 54 سالش هست- با يك دست شلوار و پيرهن سفيد كه دكمه هاي سر آستينش رو هم نبسته بود . البته خودش اونجا نبود بلكه تصويرشون روي مونيتور روبرو نقش بسته بود . گويا ايشان صحبتهاشون را روزانه ايراد مي كنن و هر شب تو چند شهر دنيا با هم پخش ميكنن. راستش من از صحبتشون چيزي حاليم نشد . البته نه اينكه سطح بحث بالا بود چون براي من بحث بسيار منفصل بود . بعد از دوستمون هم كه بعد از مراسم پرسيدم اونم گفت من چيزي نفهميدم . البته گويا صحبتهاش بطور همزمان ترجمه به انگليسي مي شد . من كه فارسي رو نفهميدم واي به حال ترجمه انگليسيش ! ولي استاد در كل نظرش اين بود كه اكه آدم دنبال هوي و هوس بره به مخاطراتش فكر نمي كنه كه ممكنه گريبانگيرش شه
..
بعدش هم يك خانمي اشعاري رو شروع به خوندن كرد. البته نود و نه درصد خانما بدون حجاب بودند و من خيلي دوست دارم قرائت اونا رو راجع به حجاب از قرآن بدونم. توي جمع طريقت نقش بندي كه بودم خانما همه حجاب داشتن . آخر مراسم هم يه دعاي ديگه خوندن كه ختم جلسه بود
..
بنظرم خيلي مراسم ديسيپلين داشت و من احساس كردم كه تو كليسا هستم . مردم شق و رق نشسته بودن و هيچكس نبايد با بغليش حرف ميزد. البته 3 ساعت يك جور نشستن خيلي سخته . ولي احتمالاً مراد اين بوده ملت يك خرده رياضت بكشن

نميشه زود قضاوت كرد چون زمان مي خواد . ولي در كل من تو اين چند وقت فهميدم كه چقدر فقر فرهنگي تو اينجا زياده و چقدر مردم طالب مسائل معنوي هستن. البته طبيعي هم هست. وقتي مسائل مادي آدم حل باشه طبعاً ملت ياد اون دنياشون ميفتن
..
،راستش من زياد دوست ندارم كه وارد يك طريقت خاص شم چون بنظرم آدم يك بعدي ميشه . در كل اسم طريقت من ، طريقت هويچ هستش .و من پير هويچ هاي كره زمين هستم. اين عكسي رو كه من از هويچ هاي شمال ايران انداختم ببينيد . من هر وقت اونا رو مي بينم ياد خدا مي افتم. شما هم هر وقت هويچ ديديد ياد خدا بيفتيد. ديديد ياد خدا بودن چقدر آسونه
..
پــــاشو برو در يخچال رو وا كن يه هويچ وردار بخور گامبو . جلوي اون شكمتو بگير بابا.. بعد از اينكه هويچت رو خوردي اگه بلدي، كه بعيد مي دونم، ما رو هم دعا كن

Photobucket - Video and Image Hosting

Friday, September 29, 2006

شكر

امشب داشتم يه كتاب مي خوندم خيلي عجيب بود
فقط اينو ميگم كه خدا رو شكر كنيم
اگه يك سرپناه داريم
اگه يك كاري داريم كه ازش پول حلال بدست مي ياريم
اگه هفته اي يه روز ورزش مي كنيم
اگه سرنوشت زندگي آدما رو ما رقم نمي زنيم
اگه يكي رو تو دنيا داريم كه ما رو دوست داره
اگه مريض نيستيم
همين چند تا واسه يه زندگي بسه . خدايا بهمون عقل بده كه بيشتر از اين چيزي تو زندگي نخوايم

Sunday, September 24, 2006

فستيوال خياباني در اوبرن


امروز تو اوبرن يك فستيوال خيابوني برگزار شد. دم اين استرالياييها گرم كه حداقل به فكر مردم كشورهاي ديگه هستن و زمينه اي رو واسه نشون دادن فرهنگشون فراهم ميكنن

امروز يك گزارش تصويري از فستيوال كار كردم خداييش پدرم در اومد كه تونستم يك سري عكس خوب بگيرم ...... مخصوصاً تو اوبرن كه كلي مسلمون زندگي ميكنه ......... آخه يك سري مسلمونا ميگن عكس تو اسلام حرامه

امروز غرفه از همه ملتها ديدم بجز ايراني ....... هي دم از انوشه انصاري بزنين ولي عرضه ندارين يك غرفه بگيرين و يك گوشه از فرهنگ مملكتو اين ور دنيا نشون بدين ........فردا از انوشه هم يه عيب و ايراد ميگيرين و مثه علي دايي بدبخت لهش ميكنين.... چه گيري داديم به روابط مردم ايران و انوشه ... حالا اگه تو مطبوعات ميومد كه انوشه يك آدم بدي هستش مثلاً فلان كارس از ديدگاه ما ايرانيا ديگه ايراني محسوب نمي شد و آمريكايي بود و توطئه عليه نسل ايراني قلمداد مي شد... اگه دروغ ميگم بگيد بابك خفه شو دروغ ميگي

آخر سر مي ترسم مليتم رو اينجا عوض كنم بكنم افغاني ........... امروز چند تا جوون افغاني با لباس محلي خودشون رقص سنتي افغاني ميكردن...تو كاراي گروهي، افغاني هاي مقيم استراليا از ما ايراني هاي تنبل و عيب و ايراد گير خيلي جلوترن

راستي كسي سايتي رو سراغ نداره كه بشه عكسها رو مجاني روش گذاشت تا ملت بتونن ببينن

Friday, September 22, 2006

اين بار انوشه انصاري


تا كي ما ايرانيا ميخوايم پشت سر ديگران قايم شيم من نمي دونم. حالا چند وقته انوشه انصاري شده طليعه دار قافله ايراني تو دنيا. و بعضي ايرانيا هم فكر ميكنن كه چون اون اسم ايران رو يدك ميكشه واسه اونا هم آبرو حيثيت مياره . دمش گرم كه انوشه رفت فضا ولي خب رفتن اون چه كمكي به من ايراني بي هويت ميكنه. مني كه همش حرف مفت زن هستم و دروغ مي گم و هزار تا كاراي ديگه ميكنم

ماها همش دوست داريم تو سايه راه بريم. واقعاٌ بشينيم با خودمون حساب كتاب كنيم كه كي هستيم و جايگاهمون تو دنيا كجاست . يه روز پشت انوشه قايم ميشيم يه روز پشت لاله و لادن خدا بيامرز يه روز شيرين عبادي يه روز پشت آغاسي ... دم همگي اينا گرم ولي منه بابك عظيمي چه خري هستم و چه كمكي تونستم به بهتر شدن دنيا كنم


گيرم پدر تو هست فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل

Tuesday, September 19, 2006

سلامتي



مي دونم چند وقته كه وب لاگو به روز نكردم. آخه مريض بودم و هنوز هم هستم . واقعاٌ سلامتي بهترين هديه خدا به آدمه. مواظب خودتون باشين

Wednesday, September 13, 2006

ازدواج

امشب عروسي تنها خواهرمه و منم اينجام ولي خب روحم اونجاست ! حيف شد كه نيستم . زندگي اينقدر بالا و پايين داره كه آدم نمي دونه امروز كجاست و فردا كجا نيست


خواستم نوشته امروز رو تقديم عروس خانم و آقا داماد كنم وبگم كه بيادتون بودم . كليد خوشبختي يك زندگي زناشويي موفق هم اينه ....... شوهر با زن رفاقت ، زن از شوهر اطاعت ..........آبجيم هم هستي باش ولي بايد حرف گوش كني و اگه چيزي به نظرت اشتباه اومد را راجع بهش صحبت كني ... يادت باشه دليلي هم نداره كه زود به جواب برسي ممكن يك بحث براي اينكه به نتيجه برسه خيلي زمان ببره ... اگه هم ديدي به نتيجه نرسيد اول يه خرده غذا رو شور كن كه طرف طعم زندگي رو بچشه ... بازم نتيجه نگرفتي ببين از چه غذايي بدش مياد همونو هر روز درست كن ... بازم نشد تو زمستون و وسط يخبندون يواشكي ماشينو پنچر كن تا حالش جا بياد ... هنوز سر به راه نميشه؟ پس باٌ يه جيغ بنفش شروع كن بعد با لنگه دمپايي بيفت به جون شوهر دلبندت .. واگر باز نتيجه نداد ما در خدمتيم ......... ايرانيا حوصله جاهاي خوش رفتن ندارن ولي اگه پاي دعوا بيفته از سيدني هواپيما چارتر ميكنن ميان محل


مواظب هم باشين . زندگي اصلاٌ اونقدر ارزش نداره كه بخواهيد خودتون رو توش اثبات بكنيد. اينو يادتون باشه

از طرف كسي كه پاي چشمش در حال حاضر كبوده

Sunday, September 10, 2006

فنگ شويي


ميخوام امروز راجع به فنگ شويي حرف بزنم! شايد تا حالا اسمش رو نشنيده باشيد

فنگ شويي يه فلسفه چيني هستش كه بطور خلاصه ميگه اگه هر چيز تو خونه يا محل كار سر جاي خودش قرار بگيره اونموقع باعث گشايش تو كارا ميشه

ببينيد مثلاٌ گاهي اوقات آدما بي پول ميشن يا كاراشون به مشكل مي خوره يا ... در اين موقع فنگ شويي معتقد هستش نقطه اي كه در خونه مربوط به پول يا كار ميشه نامرتب هستش يا اونجا آت و آشغال قرار داره .. كاري كه بايد انجام داد اينه كه بايد اونجا رو تر وتميز كرد ؛‌آت و اشغالارو ريخت بيرون و همين كار باعث گشايش ميشه

بازم فكر مي كنيد دارم چرت و پرت ميگم ،‌هان ؟ ولي امتحان كنيد خودتون مي فهميد كه عين واقعيته

فنگ شويي بر همين اساس خونه رو به 9 بخش تقسيم ميكنه كه شامل

روبروي در خونه كه واستيد ( بسمت داخل ) كل خونه رو به 9 بخش تقسيم كنيد كه هر يك از اونا مربوط به يكي از اين عناويني هست كه تو جدول آوردم. مثلاٌ ته خونه سمت چپ مربوط به ثروت و خوشبختي هستش

اين تقسيم بندي كلي هستش ولي اين تقسيم بنديها تو هر اتاق يا هر جايي كه در داره صادقه . هر وقت ديديد كه كارتون گيره كرده مكانش رو تو خونه گير بياريد - همچنين تو هر اتاق- بعد اونجا رو از گرد وغبار پاك كنيد آت و آشغالا رو بريزيد بيرون و بعد ببينيد كه اوضاع رو به راه ميشه . يادتون نباشه هيچ وقت چيز خراب نگه نداريد اگه شير چيكه مي كنه درستش كنيد . كيف پولتون رو مرتب كنيد . حموم و توالت را هم همينطور .. شايد بنظرتون مسخره بياد اگه توالت فرنگي داريد حتماٌ درش رو بزاريد

اين موضوع كمك ميكنه كه انرژي مثبت تو خونتون درست جريان پيدا كنه و بختتون باز شده.... خنديدم يا همون لول


دوست داريد بيشتر بدونيد ...... مخلصتون هم هستم بريد اين سايت رو ببينيد


ما رو هم دعا كنيد اگه بلديد

Thursday, September 07, 2006

عروسك كوكي


فروغ شعرهاي قشنگ زيادي داره ولي من
اين يكي رو بيشتر از همه دوست دارم

Tuesday, September 05, 2006

مادر بزرگ


مادر بزرگم دو ماه پيش فوت كرد. خيلي دلم سوخت. هر موقع كه سردرداي شديد ميگرفتم سرم رو رو پاهاش ميذاشتم و اون با دستاي نحيفش اونقدر نوازشم ميكرد كه سردردم كلي بهتر مي شد. هميشه با اون لهجه شيرين شماليش كلي واسم حرف ميزد و شعر مي خوند. يك عالمه هم ضرب المثل بلد بود وجالب اين بود كه تمومي نداشت. اميدوارم روحش در آرامش باشه

اگه پدربزرگ يا مادر بزرگاتون زنده هستن صداشونو ضبط كنيد. فقط همين

Monday, September 04, 2006

بي ارزش

امروز استيو اروين فردي كه تو دنيا معروف به شكارچي تمساح بود مرد. الان چند ساعته كه تلويزيون همش راجع به اون حرف ميزنه. بنده خدا رو يك جور سفره ماهي از پا درآورد . خبرش رو اينجا بخونين . من خيلي متاثر شدم

دو تا چيز پس از شنيدن اين خبر تو ذهنم نقش بست

اولاٌ چرا آدمهايي كه خيلي كارهاي عجيب و غريب وخارق العاده مي كنند. با خيلي چيزاي پيش و پا افتاده ميميرن ؟ ياد كريستوفر ريو افتادم. بنده خدا بعد از اينكه فيلم سوپر من رو بازي كرد از اسب افتاد پايين و تا آخر عمر رو صندلي چرخدار بود كه فكر كنم پارسال تو سن 52 سالگي مرد . عكساشو اينجا ببينين

دوماٌ بنظرم مرگ توي اينجا خيلي واقعه بزرگيه ولي تو ايران اينجوري نيست و اين خيلي چيز بديه ..... بنظرم آدما خيلي ارزش دارن ... خيلي زياد ......... همين چند روز پيش 30 نفر تو مشهد بخاطر آتش سوزي تو هواپيما مردن ... چند هفته قبلش 20 يا 30 نفر دانش آموز تو تصادف اتوبوس .......فقط تو 2 ماه گذشته 120 نفر تو ايران بخاطر تصادف مردن ....... بر اساس آمار روزي شصت و پنج نفر تو ايران بخاطر تصادف ميميرن . هميشه نبايد به اميد خدا گازش رو گرفت.. اين گزارش رو بخونيد تا از عمق فاجعه مطلع شيد

ميدونيد فرق زندگي آدما تو ايران و بيرونش چيه ؟ جفتش بي ارزشه ! واسه جون آدما تو ايران ارزشي قائل نيستن و جون آدما تو اينجا اونقدر مهمه كه نميشه واسش ارزشي قائل شد

زندگي خيلي ارزش داره ..قدرش رو بدونيد


اي كاش كه جاي آرميدن بودي
يا اين ره دور را رسيدن بودي

يا از پي صدهزارسال از دل خاك
چون سبزه اميد بر دميدن بودي


Sunday, September 03, 2006

عشق

اين سخنراني اوشو هستش راجع به عشق. امروز دستم رسيد . من كلاٌ از مطالب طولاني تو وب لاگ خوشم نمياد ولي اين محشره .. واقعاٌ اگه وقت دارين به دقت تا آخر بخونيدش


عشق ملاقات مرگ و زندگی است، ملاقاتی در نقطه اوج. فقط در صورت شناخت عشق است كه می توان به تجربه اين ملاقات نايل آمد . در غير اينصورت به دنيا می آيی، زندگی می كنی و می ميری، ولی در حقيقت مهمترين تجربه زندگی را از دست داده ای. تجربه ای كه با هيچ چيز جايگزين نمی شود.تو تجربه حد فاصل مرگ و زندگی را از دست داده ای. تجربه اين حدفاصل، نقطه اوج و حد نهايی تجربيات آدمی است. برای اينكه به آن نقطه برسی بايستی چهار مرحله را هميشه به خاطر داشته باشی

مرحله اول: حضور در لحظه است، زيرا عشق تنها در زمان حال ممكن است. عشق ورزيدن در گذشته و آينده ممكن نيست. بسياری از آدم ها يا در گذشته و يا در آينده زندگی می كنند، طبيعتآ عشق شان نيز در گذشته و يا آينده است كه چنين عملی غير ممكن است

اگر خواستی از عشق فرار كنی، در زمان گذشته و يا در زمان آينده زندگی كن ، ولی اگر خواستی رودخانه عشق را در درونت جاری سازی در زمان حال زندگی كن ، زيرا عشق فقط در زمان حال ممكن است.زياده از حد فكر نكن زيرا فكر هم هميشه به گذشته يا آينده مربوط می شود انرژی تو به جای اينكه به قوه احساس معطوف شود، منحرف شده و صرف فكر كردن می گردد وتمام انرژی های تو را تخليه می كند. در چنين وضعيتی عشق نمی تواند وجود داشته باشد
دومين قدم در راه رسيدن به عشق اين است كه : ياد بگيری چگونه سموم وجودت را به عسل تبديل كنی .خيلی از مردم عشق می ورزند ولی عشق آنها با سمومی همچون نفرت، حسادت، خشم، خودخواهی و احساس مالكيت آلوده شده است.می پرسی چگونه می توان سموم را به شهد تبديل كنيم؟ روشی بسيار ساده وجود دارد

تو لازم نيست كار خاصی انجام دهی، تنها چيزی كه احتياج داری صبر است. اين يكی از بزرگترين اسراری است كه برايت فاش می كنم. امتحانش كن . وقتی كه خشمگين می شوی، نبايد كاری كنی. فقط در سكوت بنشين و نظاره گر باش . با خشم همكاری نكن و آن را سركوب هم نكن . فقط نظاره كن، صبور باش و ببين كه چه پيش می آيد. بگذار اين احساس اوج بگيرد

زمانی كه حال و هوای مسموم بر تو غلبه كرد، هيچ كاری انجام نده، فقط صبر كن و بگذار كه آن سم به غير خود تبديل شود. اين يكی از و اصول زندگی است كه همه چيز مدام در حال تغيير به غيرخود است

انسان در اين اوقات فقط بايد صبور باشد. در زمان خشمت از انجام هر عملی حذر كن و هيچ تصميمی نگير. زيرا برايت پشيمانی به بار می آورد. خشم نمی تواند دائمی باشد. اگر صبور باشی و به انتظار بنشينی، به اين نتيجه خواهی رسيد. هيچ چيز دائمی نيست.شادی می آيد و می رود،غم می آيد و می رود. همه چيز تغيير می كند و هيچ چيز به يك صورت باقی نمی ماند


پس برای چه عجله می كنی؟ خشم آمده است و می رود. تو فقط قدری صبر داشته باش.به آينه نگاه كن و منتظر باش . چهره خشمناكت را درآينه تماشا كن. لزومی ندارد كه اين چهره را به كس ديگری نشان بدهی. اين مساله فقط مربوط به توست، جزيی از زندگی و حال وهوای توست. تو بايد اينقدر صبر كنی كه چهره خشمگينت كه از شدت خشم، قرمز رنگ شده از هم باز گردد و چشمانت حالتی متين و آرام به خود گيرد.اگر صبر داشته باشی و در آينه تماشا كنی می بينی كه انرژی چشمت دگرگون می شود و تو آكنده از طراوت و نشاط می شوی


مرحله سوم، تقسيم كردن و بخشيدن است. چيزهای منفی را برای خودت نگهدار ولی خوبی ها و زيبايی ها را با ديگران تقسيم كن . معمولآ اكثر مردم عكس اين عمل را انجام می دهند. چنين انسان هايی واقعآ ابله هستند .وقتی كه شاد هستند خست به خرج می دهند و آن را با كسی تقسيم نمی كنند ولی وقتی غمگين و افسرده هستند، ولخرج و دست و دلباز می شوند و دوست دارند همه را در غم خود شريك سازند. وقتی لبخند می زنند بسيار صرفه جويانه عمل می كنند در حد يك تبسم كوچك ولی خدا نكند كه خشمگين شوند، آن گاه در آستانه انفجار قرار می گيرند
آدم وقتی دارد ، بايد ببخشد. در واقع، انسان جزآن چيزی كه با ديگران تقسيم می كند ومی بخشد، چيزی ندارد. عشق، پول و مال نيست كه بتوان آن را جمع كرد. عشق عطر و طراوتی است كه بايد با ديگران تقسيم كرد. هر چه بيشتر ببخشی، بيشتر به دست می آوری. هر چه كمتر ببخشی، كمتر داری. اگر ببخشی، وجودت از سموم پاك می شود. وقتی هم ببخشی در انتظار عمل متقابل يا پاداش نباش. حتی منتظر تشكر هم نباش. بلكه توبايد از كسی كه اجازه داده چيزی را با او تقسيم كنی، سپاسگذار باشی. فكر نكن كه او بايد از تو تشكر كند

چهارمين گام
در راه رسيدن به عشق : " هيچ بودن " است .به محض اينكه فكر كنی كه كسی هستی، عشق از جاری شدن باز می ايستد. عشق فقط از درون كسی به بيرون جاری می شود كه "كسی" نباشد. عشق، در نيستی خانه دارد. هنگامی كه خالی باشی، عشق نيز در تو جای خواهد گرفت . وقتی آكنده از غرور باشی، عشق ناپديد می شود . همزيستی عشق و غرور ممكن نيست . اين دو در كنار يكديگر جايی ندارند. عشق و الوهيت می توانند در كنار يكديگر باشند، زيرا عشق و الوهيت مترادف هستند. بنابراين "هيچ" باش .هيچ" منشا همه چيز است. "هيچ" منشا بی نهايت است. هيچ باش . در هيچ بودن است كه به كل می رسی

اگر خود را كسی بپنداری، راه را گم می كنی ، ولی اگر خود را هيچ بپنداری، به مقصد می رسی

Friday, September 01, 2006

زبان انگليسي

ديروز جان هاوارد گفت كه مسلمونا بايد زبان انگليسي ياد بگيرن و نبايد تو جامعه استراليا منفك باشن

خواستم به اين نخست وزير محترم عرض كنم مسلمونا كه نسبت به چشم بادوميا جمعيتي ندارن ...... فقط رده هاي سوم و چهارم تركيب جمعيتي اينجا ماله چين و ويتنام هستش......... چشم بادوميا زبان انگليسيشون خيلي خوبه ! انگليسي به لهجه ملكه بريتانيا حرف ميزنن....... خدايي من كه هر وقت يك چشم بادومي مي بينم اصل رو ميزارم كه بايد با زبان اشاره باهاشون صحبت كنم مگر اينكه خلافش ثابت شه. تازه اونايي هم كه انگليسي حرف ميزنن لهجه هاشون سرخپوستيه. يعني بايد انگليسي بلد بود بعد چند سال رفت تو قبيله ماياها زندگي كرد بعد اومد استراليا تا فهميد چي ميگن

از اون مملكت جيم شديم اومديم اينجا كه حرف زور نشنويم اما گويا از ازل تو لوح ما نوشتن كه بايد زور بشنويم. البته ميگن نخست وزير محترم هر وقت نزديك انتخابات ميشه يه گيري به مسلمونا ميده تا راي جمع كنه