Wednesday, August 29, 2007

طوطي

رو اين عكس پايين كليك كنيد تا داستانش رو بخونيد



Thursday, August 23, 2007

عقايد

بنظرم بعضي از ما ايرانيا براي اظهارنظرات و عقايدمونم هم دنبال مد هستيم. مثلاً تو دهه شصت تو ايران بسيجي بودن مد بود، نصف ملت رفته بودن بسيجي شده بودن. الان هم ضد مذهب بودن بين جوونا مد هستش، با هر كي حرف ميزني به زمين و زمان فحش ميده و از اسلام بد ميگه
.
شايد خنده دار به نظر برسه ولي بنظرم يك دفعه يك سري عقايد بين ما ايرانيا اپيدمي ميشه... من تا حالا چندين بار از دهن افراد مختلف اين جمله رواينجا شنيدم.. بابا اين استرالياييها دهاتي هستند و فرهنگ ندارند... وقتي از گوينده هم پرسيدم كه ميشه بيشتر توضيح بدي يك مشت چرنديات تحويلم داده كه بر هيچ پايه و اساس هم استوار نبوده.... بعدم وقتي بهشون گفتم كه خوب چرا زادگاهت ايران رو ول كردي اومدي تو دهات زندگي مي كني هيچ جوابي نداشتن
.
بيشتر ماها نشخوار عقايد ديگران رو مي كنيم و بدون اينكه راجع به اونا فكر كنيم مثل طوطي اونارو تكرار مي كنيم.... بنظرم يك اعتقاد اورژينال فردي ، ارزش بيشتري از حرفاي قلنبه سلنبه زدني داري كه ماله ديگران هستش
.
ما يك استادي داشتيم كه مي گفت هر چيزي كه شنيديد رو در ابتدا تو ذهنتون يك علامت سئوال جلوش بزاريد و ببينيد كه به عقلتون جور در مياد يا نه، اگه نه با راوي اون رو به بحث بزاريد و اگه به نتيجه نرسيديد بندازيد از ذهنتون بيرون
.
سعدي هم قشنگ مي گه: دو گوش داده اند و يك زبان دو بشنو و يكي بيش مگوي
.
خيلي از ماها چوب حرفامون رو ميخوريم

Wednesday, August 22, 2007

The Old Sock

A wise and saintly rich man, sensing his approaching death, called his son to his side and gave him these instructions: "My son, I shall be leaving you very shortly. On the day when I die, and they have washed my body and come to wrap it in the shroud, I want you to put one of my socks on my foot. This is my final request of you."

Soon after this, the old man did indeed die, leaving behind his goods and property, his children and his dependents. Family, friends, acquaintances and neighbours attended his funeral. The body had been washed and was almost completely wrapped in the shroud, when the son remembered his father's wish. Finding one of his old socks, he handed it to the washer of the dead, saying, "In accordance with my father's last request, please put this sock on his foot."

"That is quite impossible:' Said the man. "Such a thing is utterly impermissible in Islam. I cannot act against the Shariah." Despite this valid objection, the son insisted, "That was my father's final request; it must certainly be carried out.

"The washer of the dead was unmoved. "If you won't take my word for it," he said, "go and ask the mufti. He will confirm what I tell you, that it is not permissible. " Holding up the funeral, they consulted the mufti, preachers and scholars, all of whom declared that this was not permissible in Islam. Just then, an aged friend of the deceased interrupted the debate with these words to the son: "My boy, your late father entrusted me with a letter which I was to hand over to you after his departure. Here, this letter belongs to you." So saying, he gave him an envelope. Taken by surprise, the boy opened the envelope and read out the contents of his father's letter.

"My son, all this wealth and property I have left to you. Now you see: at the last moment, they won't even let you give me an old sock to wear. When you yourself come one day to be in my condition they will also refuse to let you keep anything but your shroud. Eight yards of shroud are all you will be able to carry over from this fleeting world into the Hereafter. So pull yourself together and be prepared. Spend the fortune I have left you, not for the satisfaction of vain desires, but in ways pleasing to Allah, that you may achieve honour in both worlds."

Tuesday, August 21, 2007

اينترنت هيزمي

امروز تو بازتاب خوندم
.
.
فراهم کردن اقتصاد دیجیتالی برای بانک ها و قابل دسترس کردن شبکه اینترنت ملی برای مدارس طی دو سال گذشته صورت گرفته و اکنون هیچ مدیر مدرسه و یا مسئولی نمی تواند ادعا کند که امکانات برای دسترسی به شبکه برای او وجود ندارد.
.
اين خبر هم ماله چند ماه پيش هستش
.
مشاور وزير و مديركل دفتر ارزيابي عملكرد و پاسخگويي به شكايات آموزش و پرورش، از حذف بخاري‌هاي غير استاندارد، چراغ علاءالدين و هيزم از تمام مدارس كشور خبر داد
.
اينم مال دو سال پيش هستش
.
رئيس کميسيون آموزش و تحقيقات مجلس شوراي اسلامي اعلام کرد:
بر اساس آخرين اطلاعات 8 هزار مدرسه در سراسر کشور فاقد سرويس بهداشتي هستند.
.
خودتون پرتقال فروش رو پيدا كنين

Saturday, August 18, 2007

رودل

واقعاً هر كي اين مثل كه يك نه بگو نه ماه رودل نكش رو براي اولين بار گفته خدا پدرش را بيامرزه. من نميدونم بعضي آدما چه چيزي عايدشون ميشه كه بله به انجام دادن يك كار ميدن بعد اون كار رو انجام نميدن... خدايي اين چه مرضي هست كه بيشتر ماها دچارش هستيم
.
واقعاً چرا ما تكليف آدما رو همون موقع كه طرف، درخواستش رو مطرح كرد روشن نمي كنيم . آقا جان وقت نداري يك كاري رو انجام بدي و يا به هر دليل ديگه، همون موقع كه بهت پيشنهاد كردن بگو: " ببخشيد الان در شرايطي هستم كه نمي تونم اين كار رو انجام بدم" مگه مرض داري كه ميگي: " نوكرتم.... رو چشم... برو خيالت تخت تخت باشه... سر دو سوت حله" و بعدش نه تنها كاري كه قول دادي رو انجام نميدي، جواب تلفنش رو هم نمي دي و وقت مردم رو هم مي گيري... خوب آقا جان همون اولش بگو نه.. اين كه بهتره
.
نميدونم ماها كي مي خواهيم نه گفتن رو ياد بگيريم... اصلاً بد نيست كه به يك كاري نه بگيد چون اون موقع " بله گفتنتون" ارزش پيدا مي كنه
.
واقعاً اين يكي از چيزهايي هست كه ما بايد از خارجي ها ياد بگيريم كه نه گفتنمون واقعاً نه باشه و بله گفتنمون واقعاً بله

Thursday, August 16, 2007

امتحان

فردا صبح امتحان دارم..... فكر كنم مهمترين امتحان زندگي ام تا حالا باشه.... چقدر من از بچگي امتحان دادم و چقدر جالبه كه به اين سن هم رسيدم هنوز بايد امتحان بدم.... شايد يكي از سخت ترين امتحانهايي كه تو اين سالهاي گذشته دادم امتحان آيلتس بود..... موفقيت تو اون امتحان يعني رفتن از ايران و شكست، يعني ماندن..... نمي دونم خوب بود تو اون امتحان نمره لازم رو گرفتم يا بد بود ولي يادم مياد وقتي تو كنسول گري انگلستان تو شريعتي ديدم كه حداقل نمره شش رو توي همه مواد امتحان آوردم داشتم از شادي پر مي كشيدم
.
اگه بلديد واسم دعا كنيد اگه دعا كردن بلد نيستيد بگيد : انشاء الله بابك قبول شه... دعا كردن به همين سادگيه

Wednesday, August 15, 2007

يك شبه

يكي از آفت هاي تفكر ما ايرانيا اينه كه يك شبه مي خواهيم به همه چي برسيم. نمي دونم كي اين مثل يك شبه ره صد ساله را پيمودن رو براي اولين بار به كار برد، ولي هر كي بود خدا از گناهش بگذره... بنظرم اين عبارت واقعاً حرف چرتي هستش و آفت يك ذهنه.. چون ما ايرانيا مي خواهيم يك شبه زاهد بشيم، يك شبه عارف بشيم، يك شبه پولدار بشيم، يك شبه بريم خارج. شب تصميم مي گيريم زن بگيريم صبح حاج خانم رو زور ميكنيم بره دنبال دختر بگرده.. شش ماه بعدم طلاق ميديم
.
مي دونيد دليل اينكه ما ايرانيا چرا فقط حرف مي زنيم ولي به حرفامون عمل نمي كنيم چيه؟ بنظرم دليلش اينه كه حرفايي كه مي زنيم گنده گنده هستش و اونقدر هدف را بزرگ قرار ميديم كه بعدش جرات نمي كنيم طرفش بريم.... اصلاً توجه كرديد چقدر استفاده از صفات عالي و برتر تو فارسي زياده و همچنين آوردن صفات كشكي واسه ملت... بزرگترين، خوشگلترين، عظيم ترين، زيباترين ..... همه ماها هم صبح تا شب دنبال بدست آوردن يكي از اين ترين ها هستيم...... ننه بابامون هم همش تو فك و فاميل پز ميدن كه بچه من بهترينه ... بعد كه بزرگ ميشيم هم پول مردم خور ميشيم، هم كلاهبردار و همه چي ميشيم بجز بهترين
.
نمي دونم كدوم خري تو مخ ما ايرانيا انداخته كه ماها خيلي حاليمونه و از همه دنيا بهتريم... يك روز پشت علي دايي هستيم ...يك روز پشت اون خانومه كه رفت كره ماه قايم ميشيم - اسمش يادم رفته- و همينجوري واسه خودمون نوشابه باز ميكنيم... والا تو اين هفتاد ميليون جمعيت اگه اينا هم توش در نياد نوبره ....تازه بعدش به همينا هم گير ميديم و خرابشون مي كنيم... ببينيد چه بلايي سر اين علي دايي بدبخت درآوردن... ما ايرانيا خيلي نامرد و بد جنسيم.. خيلي بدجنسيم
.
ولي خداييش بياييم منصفانه فكر كنيم توي اين 200 يا 300 سال گذشته ما ها چه خدمتي به بشريت كرديم.. خدايي يك ليست درست كنيم و ببينيم چه كرديم.. شما اين همه كشفيات رو توي اين صد سال گذشته كه اروپا و آمريكا به جهان عرضه داشته رو ببينيد و تاريخ صد سال گذشته ايران رو هم ببينيد و با هم مقايسه كنيد.. خدايي ما ها چه كرديم كه اينقدر باد تو دماغمون هست؟
.
نكته اي كه مي خواستم بگم اينه كه ما ايرانيا بايد ياد بگيريم كه كارا رو آهسته ولي مداوم انجام بديم... چند نفر ماها تا حالا كلاس زبان رفتيم و وسط كار اونو ول كرديم ؟ كلاس نقاشي يا كلاس خط و.... خدايي كمتر كسي پيدا ميشه كه يك چيز رو از ابتدا شروع كرده باشه و تا آخرش رفته باشه.. چند بار كلاس فرانسه رفتيد ؟ چند بار ورزش رو شروع كردين و بعد از سه روز " حالشو " نداشتيد و ول كردين؟
.
ما ايرانيا عشق كاراي بزرگ كردن داريم ولي نميدونم كي ميخواهيم اينا را انجام بديم؟ من كه خداييش از كلمه كاراي زيربنايي حالم به هم ميخوره... شما تاريخچه كامپيوتر رو تو همين ده سال گذشته ببينيد كه چه پيشرفتي كرده.. اگه آمريكاييها هم ميخواستن محصول كامل و بي عيب به بازار عرضه كنن، هيچوقت من كامپيوتر نداشتم كه الان تايپ كنم... جون مادرتون كار زيربنايي رو بيخيال شيد و جون جدتون اين عبارت" يك شبه ره صد ساله رو پيمودن" رو از مخ شريف بيرون كنيد كه همه بدبختي هاي ما از هميناس... مي دونم كه بعد از اين مطلب بايد با كلي هموطناي عزيز راجع به اينكه ما ايرانيا نه تنها بدبخت نيستيم بلكه خوشبخت ترين آدماي روي زمين هستيم جر و بحث كنم ولي عيبي نداره اين كار رو مي كنم
.
اگه سه دقيقه وقت داشتيد اين مطلب رو هم كه لينكش اينجاست بخونيد .. واسه همه جاتون خوبه

Sunday, August 12, 2007

ايراني بازي

نمي دونم از كجا شروع كنم ولي اين موضوعي كه مي خوام بگم بنظرم مهمه.
.
بخش اول
.
من تا حالا اينجا چندين بار جريمه رانندگي شدم و چند صد دلار پول جريمه دادم... يك بار شديد رعد و برق بود و بارندگي وحشتناك و من جايي كه سرعتم بايد شصت كيلومتر باشه رو هفتاد كيلومتر رانندگي كردم و چند روز بعد يك نامه اومد كه بايد جريمه بدم..... يك بار هم جايي كه بايد دو ساعت پارك مي كردم سه ساعت پارك كردم و هشتاد دلار جريمه شدم و يك بار ديگه هم واسه پارك كردن جريمه شدم.... من راستش اولش خيلي ناراحت شدم ولي بعدش خوشحال بودم چون اينجا همه اگه خلاف كنن بايد جريمه بدن چون قانون مبناي زندگي همه هستش... من با فلان آقازاده هيچ فرقي ندارم و اون هم نمي تونه بواسطه پدرش يا ننه اش از زير قانون در بره چون اگه اينجا به قانون عمل نشه با جنگل فرق نمي كنه
.
بخش دوم
.
ديشب با يك عزيزي از ايران داشتم چت مي كردم.. از دوستان قديم... واسه يك شغل تو خارج از كشور درخواست داده بود كه متاسفانه رد شده بود.. و خيلي از اين موضوع ناراحت بود كه اونا به قابليت اون توجه نكردن و يا پارتي بازي كردن يا حتي از خدا گله داشت كه چرا به دعاهاش بي توجه بوده.. وقتي ازش پرسيدم كه آيا به تمام سئوالات توي پرسشنامه جواب داده گفت نه و من گفتم خوب اين موضوع يعني بي برو برگرد رد درخواست شغل..... اگر شما در خارج به حتي يك سئوال براي گرفتن شغلي جواب ندهيد يعني شايسته اون كار نيستيد و شما را رد مي كنن.. به همين راحتي... اين موضوع هيچ ربطي نه به خدا داره نه پيغمبر و اين مثل همون قانون راهنمايي رانندگي هستش اگه به اون عمل نكنيد جريمه مي شيد
.
يكي از تفاوت هاي مهم زندگي در ايران و استراليا در همين مسئله است.. شما در ايران ممكن است با يك تلفن بتوانيد تمام ضوابط قانوني را دور بزنيد ولي اينجا همچنين چيزي وجود نداره...اينجا همه در برابر قانون يكسان هستند و ايراني بازي هيچ كاري از پيش نمي برد...." جون حاجي بيخيال شو " اينجا هيچ محلي از اعراب نداره
.
اين موضوع احترام به قانون اگر چه خيلي قشنگ بنظر مي رسه ولي بنظرم مهمترين مشكل پيش پاي ايراني هاي خارج از كشوره .... چون براي مليتي كه سالهاي سال از زير قانون به راههاي مختلف در رفته واسش سخته كه تن به قانون بده.... حساب كن تويي كه يك افسر راهنمايي رانندگي رو با دو هزار تومان رشوه مي خريدي چقدر واست سخته كه گاهي اوقات تا سيصد هزار تومان پول جريمه بدي و بعد اين ايراني عزيز كه خيلي فكر ميكنه زرنگه، شروع ميكنه ايراني بازي درآوردن و ندادن جريمه كه نمي خام وارد بحت اون بشم ولي صدمات جبران ناپذيري به زندگي اش تو اينجا وارد مي شه و بعدش به غلط كردن مي افته
.
اگر واقعاً از زير قانون در رفتن را دوست داريد لطفاً در ايران بمانيد چون هيچ كشوري مثل ايران نيست... در استراليا نمي توانيد مثل ايران زندگي كنيد و بايد ضوابط را رعايت كنيد.. اين واقعيت اين كشور است و هر چه زودتر اين واقعيت را بپذيرد برايتان بهتر است چون كمتر از اينكه نمي توانيد قانون را دور بزنيد حرص مي خوريد و زودتر رشد مي كنيد.... كلمه " نه" در اينجا معناي واقعي كلمه" نه" است ، باور كنيد نه كسي با شما پدركشتگي دارد، و نه كرم دارد كه بيخود به شما نه بگويد.

Wednesday, August 08, 2007

دوستي

چقدر تجربه ناخوشايندي هستش كه آدم پي مي بره اونايي كه به ظاهر سالها دوستش بودن، دوستش نبودن و چقدر شيرينه كه آدم مي فهمه كه اونايي كه فكر مي كرده سالها دوستش نبودن ، در حقيقت چقدر دوستش بودن
.
واقعاً آدما خيلي پيچيده هستن و من تو اينجا از عظمت روح بعضي آدما واقعاً متحيرم.. واقعاً تو اين جامعه اي كه سراسرش رو ماديات مي چرخه كمتر كسي يك قروون واسه معنويات خرج ميكنه.. بنظر من آدما تو جامعه اي كه همش حرف معنويات هستش آدم معنوي بشن كار مهمي نكردن .. واقعاً اگه آدما تو جامعه اي كه سراسر مادي هستش، معنوي باشن - البته نه فقط واسه خودشون بلكه واسه ديگران، خيلي افتخار آميز هستش
.
من واقعاً به عمق ديدار با يك آدم معتقدم نه به سالهاي طويل آشنايي... نمي دونم واستون اين اتفاق پيش اومده كه تو چند دقيقه با يك نفراونقدر احساس نزديكي مي كنيد كه سالها با كسي كه احساس مي كرديد دوستتون هستش اين احساس رو نداشتين
.
اينجا هم آدماي خيلي بزرگي هستن كه روحشون خيلي بزرگه و خوش بحالشون كه كارهاي خيلي بزرگي مي تونن انجام بدن كه من نمي تونم.. بنظر من حسادت تو اين چيزا خيلي خوبه.. آدما تو نيكي كردن به ديگران خوبه به هم حسودي كنن
.
يك واقعيت ديگه هم اينه كه شايد 99 درصد آدمايي كه دور و برمون بعنوان دوست هستن، فكر كنيم كه دوستمون هستن و اون يك درصدي كه اصلاً هيچ محلي از دوستي تو ذهنمون اشغال نكردن واقعاً دوست حقيقي هستن. خيلي تلخه ولي واقعيته
.
تا مي تونيد بهانه براي خوبي كردن به دست بياريد كه اين بزرگترين لطف خداست ... اي كه پنجاه رفت و در خوابي ... واقعاً من فكر مي كنيم كه ماها خيلي سر كاريم تو اين دنيا..... اصل رو ول كرديم چسبيديم به اين ظواهر و فكر مي كنيم چون همه دنيا به اينا چسبيدن پس كار درستيه و ما هم بايد بچسبيم ولي بنظرم دنيا خيلي چيزاي ديگه هم داره كه ما از اونا بي خبريم
.
من واقعاً از منفعت طلبي و داد وستد تو دوستي حالم به هم مي خوره و هيچوقت سعي نكردم مبناي دوستيم هم اين چيزا باشه... هميشه عمق معنوي آدما واسه من مهمتر از عمق ماديشون بودن ولي گويا ماها تو اين دنيا چپكي داريم زندگي مي كنيم ...مواظب خودتون باشيد