Sunday, September 30, 2007

افغاني

جايي كه ما زندگي مي كنيم ، خيلي افغاني زندگي مي كنه.. اين آقا ابراهيم همسايه روبرويي ما يك روز به من مي گفت كه حدود يكصد و بيست خانواده افغاني تو اين محله هستند ، كه خب خيلي زياده
.
امروز مليكا رفته بود تو بالكن و به من گفت كه بابايي من برم با اين بچه ها بازي كنم.. از بالاي بالكن نگاه كردم دو تا از بچه ها رو شناختم، فريبا و ليلا دختراي آقا ابراهيم بودند. به مليكا گفتم باشه برو ولي اصرار كرد كه منم باهاش برم. منم قبول كردم و لباس پوشيدم
.

رفتيم پايين ديدم بچه ها دارند دنبال بازي مي كنن.. مليكا اولش خيلي خجالت مي كشيد.. ده دقيقه طول كشيد كه با بچه ها قاطي شد.. بچه هاي ديگه واسه مليكا رفتند گل چيدند و بهش دادند و منم از دور مراقبش بودم
.
كم كم بچه ها اومدن دورو برم منم داشتم باهاشون حرف ميزدم. يكهو ديدم يك آقايي اومد سمت ما كه من فهميدم پدر چند تا از بچه هاست كه دلواپسه كه اين غريبه كيه كه داره با بچه ها حرف ميزنه
.
چند قدمي كه نزديك شد، من به فارسي سلام كردم و اونم جواب داد و طولي نكشيد كه غرق صحبت شديم. از ايران اومده بود استراليا... البته بيشتر افغاني ها از ايران اومدن استراليا .... و خيلي نسبت به ايران متعصبانه حرف ميزد و از حرفاش فهميدم كه خيلي بيشتر از ما ايراني وار زندگي مي كنه
.
جالب اينه كه همه اين افاغنه اي كه من تا حالا باهاشون حرف زدم ، خيلي ايران رو دوست دارن و خيلي آدمهاي خوبي هستن و خيلي متحد هستن
.
افغاني هاي تو استراليا هواي هم رو خيلي دارن و خيلي با هم مهربون هستند... شايد يكي از دلايلش اين باشه كه همه اونا با واژه درد و سختي آشنا هستند و همشون اين وجه مشتركشون هست... ما ايرانيا چي ؟ اصل همديگر رو قبول نداريم و اگه بفهميم همسايه شش تا ساختمون اونورتر ايراني هست كلاً از اون منطقه در ميريم
.
اما دم اين افغانيا گرم... واقعاً آدمهاي سخت كوش و با معرفتي هستن... بيشترشون خرج چند خانوار تو افغانستان رو هم ميدن و خيلي خيلي خيلي خيلي هواي هم رو دارم و اتحاد دارن
.
مليكا داشت كيف مي كرد كه با بچه هاي همسن و كم و بيش همزبون خودش بازي مي كرد و من صداش زدم تا پدر بچه هاي افغاني كه به حرفاي من داشت گوش مي كرد، از شر من خلاص شه و بره افطار كنه... از قيافه اش معلوم بود روزه هستش و ازش التماس دعا خواستم و خداحافظي كردم
.
واقعاً همدلي از هم زباني خوشتر است.... و من لذت مي برم كه عوض دوست استراليايي جمع كردن، با يكسري از فارسي زبانان افغاني تا حالا دوست شدم... چون كلي نقاط مشترك فرهنگي ديگه اين وسط سواي مذهب و زبان وجود داره
.
باور كنيد اگه يك روز به عنوان مثل، من مجبور بودم كه يك مليت ديگه اي رو به جز ايراني انتخاب كنم، من افغاني بودن رو به جاي انگليسي و يا آمريكايي بودن انتخاب مي كردم..چون اين كشور فرهنگ و ريشه در تاريخ داره

Wednesday, September 26, 2007

اشاره

بنظرم توجه به اشارات و نشونه ها چيز خيلي مهمي تو زندگيه... من خيلي از چيزايي كه بدست آوردم - كه اميدوارم بدست آورده باشم- از سر همين اشارات به ظاهر خيلي كوچيك و پيش و پا افتاده بوده كه رفتم پيگيري كردم و دنبالش رو گرفتم و به چيزاي خيلي بزرگ و جالبي رسيدم
.
بنظرم آدما خيلي بايد به اشارات و نشونه ها توجه نشون بدن چون سر منشاء تحولات بزرگ تو زندگي همين چيزاي كوچولو موچولو هستش

Sunday, September 23, 2007

ترش كردن معده

هر وقت معده تون ترش كرد ، سه تا خرما برداريد و اونو له كنيد و بريزيد تو يك ليوان آب جوش و خوب هم بزنيد و بعدش نوش جان كنيد، فوراً معده تون آروم ميشه و سوزش سر معده از بين ميره

Saturday, September 22, 2007

داستانهاي من و مليكا

من از امروز يك وب لاگ جديد راه انداختم راجع به داستانهاي من و مليكا
.
آدرسش اينه دوست داشتيد بريد يك سري بزنيد

Wednesday, September 19, 2007

دوست خوب

شما تا حالا چند تا آدم خوب ايراني تو عمرتون ديديد؟ لطفاً نگيد خوب بودن كه نسبي هستش و از اين حرفا.. يك آدم خوب كه اين چيزاي ابتدايي خوب بودن رو داشته باشه .....مثلاً دروغ نگه .... راستي فكر نكن دو باري كه به من دروغ گفتي من نفهميدم....يا اينكه سر قولش باشه...... تو روت يك جور نباشه تو پشتت يك جور ديگه.... پشتت رو خالي نكنه... سعي كنه كه باري از رو دوشت برداره نه اينكه رو دوشت بزاره
.
بنظرم آدم ايراني خوب و منصف خيلي كمه واقعاً كمه..... گفت يافت مي نشود گشته ايم ما ...... گفت آنچه يافت مي نشود آنم آرزوست
.
ياد رضا افتادم ...خدا بيامرزه اين رضا رو... از اون دوستاي خوب بود... يك هو ميديدي زنگ خونه رو ميزد و يك دسته گل ميزاشت تو دستت مي گفت امروز يادت بودم اين رو واست خريدم..... مي گفتم اين كارا چيه؟ مي گفت مي خواستم خوشحالت كنم... زنگ ميزد مي گفت بابك نذر داشتم و سمنو گرفتم بيا با هم بخوريم ... فقط چند تا عروسك واسه مليكا گرفته بود كه يكيش رو با خودمون آورديم استراليا.... با اون وضع مالي خرابي كه داشت ميومد دم خونه مي گفت بابك بيا اين چند تا كتاب رو واست گرفتم بخون تا حالت جا بياد.. من راضي نبودم كه اين كارارو بكنه ولي عشق اين آدم خوشحال كردن ديگران بود.... رضا تمام زندگيش رو صرف اين و اون كرده بود... واسه تك تك بچه هاي فاميلش اسباب بازي مي خريد و دوست داشت همه شاد باشند
.
از وقتي كه مرده همش تو فكرشم ... پريشب اومده بود سراغم مي گفت من جام خيلي خوبه.... خيلي روح بزرگي داشت و حيف كه اين جسم تحمل اون روح رو نداشت.. من معتقدم كه روح و جسم بايد با هم رشد كنه و سلامت هر دو تا براي يك زندگي سالم مهمه
.
آقا رضا دوست خوبي بودي و هر جا كه هستي خوش باشي

Saturday, September 15, 2007

هنر اسلام


ديروز با دو تا از دوستام رفتم مجموعه آثار عتيقه ناصر خليلي را تو سيدني ديدم. محشر بود و كلي كيف كردم... ناصر خليلي يك ايراني هستش كه تو انگلستان زندگي مي كنه و بزرگترين گنجينه خصوصي آثار مربوط به دوران اسلامي رو داره
.
نمايشگاه خيلي جالب بود و واقعاً آثار خوبي رو از دوران اسلامي براي اولين بار تو سيدني نمايش گذاشته بودن... با اين حال كه پنج شنبه بود ولي تو نمايشگاه پر آدم بود و هر چي سرك كشيديم هموطنان ايراني رو اونجا زيارت نكرديم البته عجيب بود كه اگر مي ديديم
.
پيتر و خانومش جوديث 12 ساعت رانندگي كرده بودن تا بيان اين نمايشگاه رو ببينن.... اونا توي يكي از دورترين نقاط تو ايالت نيو ساوت ويلز زندگي مي كنن .. اينو گفتم كه اون دسته از ايرانياي تو سيدني كه نرفتن نمايشگاه رو ببينن خجالت بكشن و برن اين نمايشگاه رو ببينن.. 95 درصد آثار ماله ايران هستش
.
جالبه كه ناصر خليلي كه اين آثار متعلق به اونه خودش يهودي هستش! و داره واسه اسلام تبليغ ميكنه ... ولي واقعاً گنجينه خارق العاده اي داره و دمش گرم كه ميره اين ور و اونور دنيا اونا رو به نمايش ميزاره
.
آهاي بچه تهرونايي كه دارين اين مطلب رو مي خونين تا حالا رفتيد موزه ايران باستان...؟ رفتيد مسجد جامع ورامين رو ببينيد..؟ رفتيد موزه جواهرات بانك ملي...؟رفتيد موزه آبگينه... ؟رفتيد آثار باستاني توي منطقه ري رو ببينيد...؟ رفتيد كاخ گلستان...؟ رفتيد موزه مردم شناسي....؟ رفتيد موزه تماشاگه زمان...؟ رفتيد موزه اختصاصي فرح تو كاخ نياوران...؟ رفتيد موزه فرش ...؟ يا همش ميريد دربند، چايي و قليون ميزنيد؟ خسته نشديد ؟ اينا را دارم مي گم كه يك خرده خجالت بكشيد.. فقط موزه ايران باستان از حيث تعدد اشياء تو دنيا تكه و فكر كنم از حيث انزوا و خلوتي هم تو دنيا تك باشه
.
اين لينك ها هم اطلاعات مربوط به آتار خليلي تو سيدني هستش فكر كنم چند روزه ديگه نمايشگاه تموم ميشه و بازم كلاغ پـــــــــــــــــــــر

Wednesday, September 12, 2007

گريه اميركبير


سال 1264 قمري، نخستين برنامه دولت ايران براي واكسن زدن به فرمان اميركبير آغاز شد. در آن برنامه، كودكان و نوجواناني ايراني را آبله‌كوبي مي‌كردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌كوبي به امير كبير خبردادند كه مردم از روي ناآگاهي نمي‌خواهند واكسن بزنند. به‌ويژه كه چند تن از فالگيرها و دعانويس‌ها در شهر شايعه كرده بودند كه
واكسن زدن باعث راه ‌يافتن جن به خون انسان مي‌شود
.
هنگامي كه خبر رسيد پنج نفر به علت ابتلا به بيماري آبله جان باخته‌اند، امير بي‌درنگ فرمان داد هر كسي كه حاضر نشود آبله بكوبد، بايد پنج تومان به صندوق دولت جريمه بپردازد. او تصور مي‌كرد كه با اين فرمان همه مردم آبله مي‌كوبند. اما نفوذ سخن دعانويس‌ها و ناداني مردم بيش از آن بود كه فرمان امير را بپذيرند. شماري كه پول كافي داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌كوبي سرباز زدند. شماري ديگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مي‌شدند يا از شهر بيرون مي‌رفتند
.
روز بيست و هشتم ماه ربيع‌الاول به امير اطلاع دادند كه در همه شهر تهران و روستاهاي پيرامون آن، تنها 330 نفر آبله كوبيده‌اند. در همان روز، پاره‌دوزي را كه فرزندش از بيماري آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امير به جسد كودك نگريست و آنگاه گفت: ما كه براي نجات بچه‌هايتان آبله‌كوب فرستاديم. پيرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امير، به من گفته بودند كه اگر بچه را آبله بكوبيم، جن زده مي‌شود. امير فرياد كشيد: واي از جهل و ناداني، حال، گذشته از اين‌كه فرزندت را از دست داده‌اي بايد پنج تومان هم جريمه بدهي. پيرمرد با التماس گفت: باور كنيد كه هيچ ندارم. اميركبير دست در جيب خود كرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حكم برنمي‌گردد، اين پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز. چند دقيقه ديگر، بقالي را آوردند كه فرزند او نيز از آبله مرده بود. اين بار اميركبير ديگر نتوانست تحمل كند. روي صندلي نشست و با حالي زار شروع به گريستن كرد
.
آن هنگام ميرزا آقاخان وارد شد. او در كمتر زماني اميركبير را در حال گريستن ديده بود. علت را پرسيد و ملازمان امير گفتند كه دو كودك شيرخوار پاره دوز و بقالي از بيماري آبله مرده‌اند. ميرزا آقاخان با شگفتي گفت: عجب، من تصور مي‌كردم كه ميرزا احمدخان، پسر امير، مرده است كه او اين چنين هاي‌هاي مي‌گريد. سپس، به امير نزديك شد و گفت: گريستن، آن هم به اين گونه، براي دو بچه شيرخوار بقال و چقال در شأن شما نيست. امير سر برداشت و با خشم به او نگريست، آنچنان كه ميرزا آقاخان از ترس بر خود لرزيد. امير اشك‌هايش را پاك كرد و گفت: خاموش باش. تا زماني كه ما سرپرستي اين ملت را بر عهده داريم، مسئول مرگشان ما هستيم. ميرزا آقاخان آهسته گفت: ولي اينان خود در اثر جهل آبله نكوبيده‌اند. امير با صداي رسا گفت: و مسئول جهلشان نيز ما هستيم. اگر ما در هر روستا و كوچه و خياباني مدرسه بسازيم و كتابخانه ايجاد كنيم، دعانويس‌ها بساطشان را جمع مي‌كنند. تمام ايراني‌ها اولاد حقيقي من هستند و من از اين مي‌گريم كه چرا اين مردم بايد اينقدر جاهل باشند كه در اثر نكوبيدن آبله بميرند.

Tuesday, September 11, 2007

براي رضا


رضا هميشه واسه من مظهر آفرينندگي و خلاقيت بود و هيچوقت فكر نمي كردم كه يك روز بايد واسه مرگش بنويسم. هميشه به من مي گفت بابك يك روز درست ميشه ولي آخرش نشد
.
از كلاس اول با هم هم كلاس بوديم و هميشه اون شاگرد اول يا دوم منم پشت سرش بودم.. هميشه از من جلوتر بود ... اين بار منم قال گذاشت رفت و من عقب تر از اونم ... حقش نبود اينجوري رفتي رضا
.
ديگه نمي تونم بنويسم

Saturday, September 08, 2007

مومن

مؤمن كسي است كه
وسيله معاش خود را از راه پاكيزه و شايسته فراهم مي آورد

و با ديگران با خلق و خوي خوش رفتار مي كند

نيت و باطن او پسنديده است


كوشش او در اين است كه ازطرف او به كسي بدي و آزاري نرسد


در روابط خود با مردم رعايت انصاف را نموده و آنچه را به خود روا نمي دارد حاضر نيست درباره ي ديگري انجام دهد

از آنچه بيش از اندازه حاجت دارد در راههاي شايسته مصرف مي كند

تا حدود امكان از گفتن مطالب غير لازم خودداري مي كند


سعي مي كند خالصانه تر تلاش نمايد

متوجه عيوب خويش است

يار و ياور كساني است كه با او در زندگي نزديكند

نسبت به اطفال بي سرپرست بمنزله ي پدر است.

عقل خود را به كار مي بندد و بنابر اين از ارتكاب بديها شرم دارد


با قناعت و بزرگ منشي رفتار مي كند بنابراين از ديگران و هر آلودگي بي نياز است.


فروخورنده ي خشم است


متبسم و شاداب است


سبكبار و آسان گير و در زندگي ميانه رو است

خوشرو و خوش برخورد است


برخوردهاي او جالب و بزرگوارانه است

اگر دعوايي هم با كسي دارد مرتكب امور نامناسب و پست نمي شود

چه در موقعي كه به او درباره كاري مراجعه مي شود و چه وقتي خودش كاري را به كسي مراجعه مي كند اين كار او از روي كرامت و بزرگواري خواهد بود

با نشاط كار مي كند


جهل خود را در موارد زندگي برطرف ساخته است


كار (هاي) او آسان است و پيچيدگي ندارد


همسايه اش از او در امان و آسايش است


بردباري او آميخته با متانت است


كار او بر پايه اي محكم ستوار است


نشاط و شادابي او هميشگي و پايدار است

در نهان و آشكار ، خيرخواه و نصيحتگر است


صميميت او بالاتر از حسادتش مي باشد ، دوستي او بر حسادتش غلبه دارد


بخشش او بالاتر از كينه اش هست

از مصباح الهدايه

Thursday, September 06, 2007

خودكشي

اين خبر رو امروز تو بازتاب خوندم.... واقعاً نمي دونم چي بنويسم
.
اينجا رو كليك كنيد

Sunday, September 02, 2007

سكس

من پايين وب سايتم يه چيزي دارم به اسم سايت ميتر كه نشون ميده روزانه چند نفر ميان وب لاگ و مطالب اينجا رو ميخونن جالبه اينه خيليا از گوگل اين وب لاگ منو پيدا ميكنن و وقتي كه رو لينك سايت ميتر كليك مي كنم ميگه كه چه كليد واژه اي را گشتن كه گوگل آدرس وب لاگ منو داده... شايد نود درصد اين كليد واژه ها راجع به موضوع سكس هست كه از ايران به زبان فارسي تو اينترنت گشتن.... امشب مي خوام ليست يك تعداد اين كليد واژه ها رو بيارم
.

خوشگلترين خانم ايراني

عكس دختر+ لخت

جماع

خوشگلترين زنهاي ايران

شب زفاف

بيخود نيست كه گوگل پارسال اعلام كرد ايرانيا سومين كشور تو دنيا هستن كه مسائل سكسي را تو گوگل مي گردن.... حالا چند وقت ديگه بهتون مي گم كه با آوردن همين چند كلمه راجع به سكس، چه تعداد بازديد كننده اين وب لاگ بيشتر ميشه.. ما هم مرض داريم ملت رو سر كار ميزاريم