Sunday, January 18, 2009

مذهب

هر دين بيش از آنكه شيطانش را بي‌اعتبار كند اينكاررا با خدايش انجام ميدهد
.
هاولوك اليس

Saturday, January 17, 2009

زلال باش

از خدا پرسيدم:خدايا چطور مي توان بهتر زندگي کرد؟

خدا جواب داد :گذشته ات را بدون هيچ تاسفي بپذير

با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس براي آينده آماده شو

ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز

شک هايت را باور نکن و هيچگاه به باورهايت شک نکن

زندگي شگفت انگيز است فقط اگربدانيد که چطور زندگي کنيد

مهم اين نيست که قشنگ باشي ، قشنگ اين است که حتي براي يک نفر مهم باشی

مهم نيست شير باشي يا آهو مهم اين است با تمام توان شروع به دويدن کني

كوچك باش و عاشق.. كه عشق مي داند آئين بزرگ كردنت را

بگذارعشق خاصيت تو باشد نه رابطه خاص تو باکسي

موفقيت پيش رفتن است نه به نقطه ي پايان رسيدن

فرقى نمي كند گودال آب كوچكى باشى يا درياى بيكران. زلال كه باشى، آسمان در توست

نلسون ماندلا

Tuesday, January 13, 2009

هلو بپر تو گلو

آقا بسیاری از ما ایرانیان شریف یک مقدار زیاد تنبل تشریف داریم و دوست داریم به همه چیز در زمان بسیار کوتاه و به هر طریقی دست پیدا کنیم... من از این موضوع بسیار رنج می برم ( فعل رنج می برم را به جای متنفرم انتخاب کردم ! ) و شدیداً با کسانی که اینجوری هستن در جنگم
.
بسیاری از ماها نگاهمون به دیگری مثه دستمال کاغذیه و بعد از مصرف می خواهیم طرف رو دور بندازیم.. بویژه نسل جدید جوانان که بسیار عجول ، فرصت طلب و دودره باز تشریف دارن
.
یادمون باشه که برای چیزی بدست آوردن باید زحمت کشید ... بهشت را به بها دهند نه به بهانه
.
همچنین
.
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
.

Friday, January 09, 2009

شهردار

تو استرالیا انتخاب شهردار منطقه به رای گذاشته می شه و مردم باید اونو انتخاب کنن. جالب اینه که هر کسی که خودش رو کاندیدای شهرداری یک منطقه اعلام می کنه باید ساکن اون محله باشه وگرنه نمی تونه اعلام کاندیداتوری کنه و این کار چقدر قشنگه. چون حساب کنید که آدم دلش در ابتدا واسه محله زندگی خودش می سوزه و خوب شهردار تمام تلاش خودش رو می کنه که آسایش بیشتری برای خودش و خانواده اش فراهم کنه
.
ای کاش تو ایران هم اینجوری بود و شهردار یک منطقه الزاماً ساکن همون منطقه می بود
.
متاسفانه تو ایران مثلاً یک فرد برای انتخابات مجلس از یک شهر دیگه خودش رو کاندیدا می کنه در حالی که ممکنه اصلاً تو اون شهر زندگی نکنه
.
من تا امروز چیز بی حساب و کتاب و غیر منطقی تو این استرالیا ندیدم. خدا اجداد اونایی که این مملکت رو از روز اول ساختن بیامرزه

Tuesday, January 06, 2009

ویلون‌نواز

در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه، مردی وارد ایستگاه متروی واشینگتن دی سی شد و شروع به نواختن ویلون کرد.این مرد در عرض ۴۵ دقیقه، شش قطعه ازبهترین قطعات باخ را نواخت. از آنجا که شلوغ ترین ساعات صبح بود، هزاران نفر برای رفتن به سر کارهای‌شان به سمت مترو هجوم آورده بودند
.
سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالی متوجه نوازنده شد. از سرعت قدم‌هایش کاست و چند ثانیه‌ای توقف کرد، بعد با عجله به سمت مقصد خود براه افتاد
.
یک دقیقه بعد، ویلون‌زن اولین انعام خود را دریافت کرد. خانمی بی‌آنکه توقف کند یک اسکناس یک دلاری به درون کاسه‌اش انداخت و با عجله براه خود ادامه داد
.
چند دقیقه بعد، مردی در حالیکه گوش به موسیقی سپرده بود، به دیوار پشت‌ سر تکیه داد، ولی ناگاهان نگاهی به ساعت خود انداخت وبا عجله از صحنه دور شد
،
کسی که بیش از همه به ویلون زن توجه نشان داد، کودک سه ساله‌ای بود که مادرش با عجله و کشان کشان بهمراه می ‌برد. کودک یک لحظه ایستاد و به تماشای ویلون‌زن پرداخت، مادر محکم تر کشید وکودک در حالیکه همچنان نگاهش به ویلون‌زن بود، بهمراه مادر براه افتاد، این صحنه، توسط چندین کودک دیگرنیز به همان ترتیب تکرار شد، و والدین‌شان بلا استثنا برای بردن‌شان به زور متوسل شدند
.
در طول مدت ۴۵ دقیقه‌ای که ویلون‌زن می نواخت، تنها شش نفر، اندکی توقف کردند. بیست نفر انعام دادند، بی‌آنکه مکثی کرده باشند، و سی و دو دلار عاید ویلون‌زن شد. وقتیکه ویلون‌زن از نواختن دست کشید و سکوت بر همه جا حاکم شد، نه کسی متوجه شد. نه کسی تشویق کرد، ونه کسی او را شناخت
.
هیچکس نمی‌دانست که این ویلون‌زن همان (جاشوا بل ) یکی از بهترین موسیقیدانان جهان است، و نوازنده‌ی یکی از پیچیده‌ترین فطعات نوشته شده برای ویلون به ارزش سه ونیم میلیون دلار، می‌باشد
.
جاشوا بل، دو روز قبل از نواختن در سالن مترو، در یکی از تاتر های شهر بوستون، برنامه‌ای اجرا کرده بود که تمام بلیط هایش پیش‌فروش شده بود، وقیمت متوسط هر بلیط یکصد دلار بود.

این یک داستان حقیقی است،نواختن جاشوا بل در ایستگاه مترو توسط واشینگتن‌پست ترتیب داده شده بود، وبخشی از تحقیقات اجتماعی برای سنجش توان شناسایی، سلیقه و الوویت ‌های مردم بود