Monday, November 16, 2009

Men and Women

- A man will pay $2.00 for a $1.00 item he needs.
- A woman will pay $1.00 for a $2.00 item that she does not need.

- A woman worries about the future until she gets a husband.
- A man never worries about the future until he gets a wife.

- A successful man is one who makes more money than his wife can spend.
- A successful woman is one who can find such a man.

- To be happy with a man, you must love him a little and understand him a lot.
- To be happy with a woman you must love her a lot and not try to understand her at all.

- Men wake up as good-looking as they went to bed.
- Women somehow deteriorate overnight.

- A woman marries a man expecting he will change, but he doesn't.
- A man marries a woman expecting she won't change, but she does.

- Married men live longer than single men, but married men are more willing to die.

- Any married man should forget his mistakes. There's no use in two people remembering the same thing.

- A woman has the last word in any argument. Anything a man says after that is the beginning of a new argument

Friday, October 30, 2009

کشتی شکسته

همیشه با خدا مثل کشتی شکسته ای باشید، چاره و مدد و امیدی جز به خدا به چیز دیگر نداشته باشید. نه به فامیل ، نه به ثروت،نه به دوست و آشنا، نه به قدرت خود و در هر کاری چاره منحصر بفرد را خدا بدانید
.
استاد الهی

Wednesday, July 15, 2009

Greatness

The greatness comes not when things go always good for you. But the greatness comes when you're really tested, when you take some knocks, some disappointments, when sadness comes. Because only if you've been in the deepest valley , can you ever know how magnificent it is to be on the highest mountain.

Richarad Nixon

Saturday, July 04, 2009

انار

صد دانه یاقوت ... دسته به دسته
با نظم و ترتیب ... یک جا نشسته
هر دانه ای هست ... خوش رنگ و رخشان
.قلب سفیدی ... در سینه آن
یاقوتها را ... پیچیده با هم
در پوششی نرم ... پروردگارم
هم ترش و شیرین ... هم آبدار است
سرخ است و زیبا ... نامش انار است
.
یادش بخیر . این شعر از مصطفی رحماندوست بود. نمی دونم کلاس چندوم بودم که اینو خوندیم ولی الان که بیاد می آرمش می بینم واقعاً شعر قشنگی هستش
.
خواستم بگم که تا اونجا که میتونین انار بخورین. ما تو این باغچه خونمون چند تا درخت انار داریم ، البته انارهای کوچیک و ترش هستش که ما دخل همشون رو در آوردیم. گویا اینجا کسی این انارها رو نمی خوره.





تو سیدنی، انار نسبت به میوه های دیگه ،خیلی گرون تره. فکر کنم که از آمریکا میارن. البته همه جا ندارن. ما اینجا یک مغازه میوه فروشی هست که صاحبش عرب زبانه. فقط من دیدم که اون داره و کیلویی هشت ، نه دلار میفروشه.




انار میوه پر رمز و رازی هستش. خواص درمانی زیادی داره. . در کتب مقدس از اون اسم بردن . برخی از گیاه شناسان انار را از گیاهان بومی ایران می دونند که از ایران به کشورهای دیگه رفته.
.
در قرآن سه بار از انار در سوره انعام و الرحمن بهش اشاره شده و گفته شده که میوه بهشتی هستش. برخی معتقدند کسی اگر چهل روز انار رو ناشتا بخوره دلش جلا پیدا می کنه و روشن می شه
.
در اساطیر درخت انار درخت جاودانگی است و در آیین مزدیسنا، انار از درختان مینوی و از عناصر مقدس و خجسته هستش
.
این همه رو گفتم که اگه انار دیدید بخرید و صفا کنید و بخورید که خیلی میوه خوبی هستش... انار با گلپر! آخ جون ..نگو که دلم لک زد و دهنم آب افتاد

Thursday, July 02, 2009

تواضع

.
.
عکسی که مشاهده می کنین اثر " اومرون" به اسم" دوباره پر کردن" هستش. قشنگه ، مگه نه؟
.
بنظر من تواضع ، اوج عظمت یک انسانه و من فکر میکنم ،هر چقدر که یک فرد بیشتر " خاکی " باشه، نشون میده که از روح بزرگتری برخورداره.
.
نقل می کنن که یک روز یک عرب بیابانگرد به قصد دیدن پیغمبر وارد مسجد می شه . وقتی پیغمبر رو می بینه ، ناگهان هیبت پیغمبر اون رو میگیره و به وقت حرف زدن بدنش شروع به لرزیدن می کنه یا به نقلی دیگر لکنت زبان می گیره. در این وقت پیغمبر جلو میاد و مرد رو در آغوش می گیره و می گه:" برادر! بر خودت آسان بگیر و راحت باش. من پادشاه نیستم . من پسر همان زنی هستم که چون شما غذای ساده و مانده می خورد ومن هنوز با دستان خودم شیر از بز می دوشم"ک

Saturday, June 27, 2009

فرازی از نهج البلاغه

امام علی خطاب به فرزندش می نویسد: اين پندنامه پدري است به مرگ نزديك و به پيروزي زمانه معترف ، به فرزندي آرزومند كه به آرزوها دست نخواهد يافت. داستان گذشتگان بر او فروخوان و سرگذشت پيشينيانش يادآور و بر ديار و آثارشان بگذر،پس ‍ بنگر كه چه كردند و از كجا بر شدند و به كجا فرود آمدند و در كجا جاي گزيدند. آن گاه بيني كه از دوستان جدا ماندند و به ديار تنهائي فرود آمدند

آنسان كه تو نيز پس از اندك زمان يكي از آنان خواهي بود. پس سراي بپيراي و آخرت به دنيا مفروش و آنچه نداني مگوي و از آنچه به آن وظيفه نداري سخن مران و راهي كه از كجي آن بيمناكي ، مپوي. مثل آنان كه به دنيا فريفته شدند، بر مثال گروهي است در منزلي پر نعمت نشسته ، كه نخواهند به وادي بي بركت و قحطي زده مقام گيرند. پس چيزي را ناخوشتر و دشوارتر از آن نمي دانند كه رامشسراي خويش رها كنند و ناگهان به آن پايگاه تهي از نعمت فرود آيند. اي فرزند دلبند! بدان كه ترا بهر آن جهان آفريده اند نه اين جهان ، و براي گذشتن آورده اند نه نشستن ، و براي مرگ و نه جاويد زيستن
.

.

تو در سرايي هستي كه خانه كوچ است و توشه اندوزي و جاي ناكامي و گذرگاه آن جهنمي. همانا كه مرگ در پي تست و تو طعمه مرگي ، و هيچ گريزنده از آن به سلامت نرست و و از دست هيچ جوينده به در نرفت و جوينده ناچار به آن رسيد. پس برحذر باش كه مرگ ، آن گاه كه سرگرم گناهي و به خود مي گويي توبه خواهم كرد، به سراغت آيد، و ميان تو با توبه جدايي افكند كه خويشتن به دست خود تباه ساخته باشي.

.
اي پسر گرامي ! بدان آن كس كه بر راهوار شب و روز سوار است ، رهنورد است ، اگر چه بر جاي ايستاده ، و در راه است ، اگر چه به فراغ رهنورد است ، اگر چه بر جاي ايستاده ، و در راه است ، اگر چه به فراغ آرميده. بي گمان هرگز به آرزو نرسي و از مرگ نرهي ، اگر كه پوينده راه پيشينيان باشي ، پس ‍ در طلب دنيا مدارا كن و در كسب روزي ، پاكيزه باش و آن بر خود آسان گير بساط طلب كه به تنگدستي پيوست. نه چنين است كه هر سختكوش ، روزي فراوان يابد و هر كه راه اعتدال پويد، از آن محروم ماند. خود را به هيچ فرومايگي ميالاي - اگر چه ترا به دلخواه رساند، كه آنچه از جان كاستي ، آن را بدل نخواهي يافت. بنده كس مباش كه خداي آزادت آفريد. آن خير كه به شر انجامد، خير نيست ، و آن گشايش كه به فروبستگي كشد، گشايش نيست.






بهوش باش كه توسن از هر سويت نكشاند و شتابان به آبشخور هلاكت فرود نيارد. آنچه به سبب خاموشي از دست دهي ، تدارك آن آسانتر، تا آنچه به سبب سخن گفتن. نگاهداري آنچه در ظرف است ، به استواري بند انست نزد من نگاهداشتن چيزي كه در دست داري ، بهتر تا طلب چيزي كه در دست ديگران است. شرنگ نوميدي ، گواراتر، تا خواهش از مردمان. روزي تنگ با پرهيزگاري ، بهتر كه بي نيازي با زشتكاري. هر كس راز خويش بهتر از دگري نگاه مي دارد. بسا آدميان كه در زيان خويش مي كوشند.

هر كه فكرت كند، بينا گردد. به نيكوكاران پيوند تا از آنان باشي ، و از تبهكاران بگسل تا از آنان نباشي. لقمه حرام بد است. ستم بر ناتوان ، زشترين ستم است. آنجا كه نرمي به درشتي گراياند، درشتي نرمي است. بسا كه دارو درد است و درد دارو. بسا كسي كه او را بدخواه خود پنداري و به صلاح تو سخن گويد و آن را كه عافيت انديش ‍ خويش شماري ، در پندگويي تو خيانت ورزد
..
زنهار بر آرزو تكيه مكن كه آرزو، سرمايه گولان است. خرد، سود جويي از آزمايشهاست. بهترين تجربه آنست كه پندگوي تو باشد، ترا از بديهاي باز دارد و به نيكي ها ،كشاند . فرصت غنيمت شمار، زان پيش كه از دست دادن آن مايه اندوه تو گردد. هر جوينده به مقصود نرسيد و هر مسافر باز نيامد. هدر دادن مال در هوسها، و توشه نيدوختن از آن براي رستاخيز، تبهكاري است.

هر كار را پاياني است ، عاقبت انديش باش. سوداگر بازيچه خطر است بسا مال اندك ، از بسيار آن بارورتر. يار فرومايه و دوست بخيل را خير نيست. تا توسن زمانه رام است ، كام از روزگار آسان برگير. به اميد بيشي ، خويشتن در خطر ميفكن. زنهار كه مركب ستيز با تو توسني نكند
..
هنگامي كه برادرت از تو پيوند بريد، پيوستن او را بر خود هموار ساز، و چون دوري جست ، با او مهربان باش و به او نزديك شو، چون بخل ورزيد به او بخشش كن ، چون از تو گوشه گرفت. به او روي آور، در درشتي او نرم باش و چون گناه كرد، عذرش بپذير، چنان كه گويي تو بنده اويي و او خداوندگار نعمت تست،اما زنهار كه اين دستورها بي جا به كار نبندي و با مردم نااهل به جاي نياري.
.
بدان كاي فرزند كه ، روزي بر دو گونه است: روزيي كه تو در پي آني و روزيي كه آن در پي تست ، پس اگر تو به سوي آن نروي ، آن به سوي تو خواهد آمد
.
چه زشت است تن به ذلت دادن به هنگام نياز، و درشتي در بي نيازي. ترا از دنيا آن سودمند است كه بدان اقامتگاه خويش بيارايي. رشته پيوند بين تو با خداي ، استوارترين رشته پيوند است كه مي تواني به دست آورد. آن كه پرواي تو ندارد دشمن تست. آنجا كه از مايه هلاك است ، نوميدي گنج مقصود است. هر رخنه را نبايد آشكار ساخت. هر فرصت به دست نيايد. بسا كه بيناي كار در قصد خود خطا كرد و بي وقوف به مقصود رسيد.
.
در كار ناروا، درنگ بهتر، چه ، هر دم كه بخواهي ، در آن شتاب تواني كرد. بريدن از نادان ، برابر است با پيوستن به خردمند. هر كه زمانه را امين دانست ، زمانه به او خيانت ورزيد و هر كه آن را بزرگ داشت ، به او خوار گشت. نه هر كه تير انداخت ، نشانه زد. ک

مایکل جکسون مرد

مایکل جکسون واقعاً مثل یک بت برای بسیاری از جوونا بود و مرگ اون خیلی شوک آور بود. من یکی فکر نمی کردم که اون به این زودیا بمیره ولی خب متاسفانه تعیین عمر آدما دست من نیست

مایکل فراز و نشیب زیادی تو زندگیش داشت. من تو این چند وقت گذشته خبر اونو تو رسانه ها دنبال می کردم. برام خیلی جالب بود که مسلمون شده بود و رفته بود چند ماه تو بحرین زندگی کرده بود. امروزم تلویزیون داشت تصویری از برادرش رو پخش می کرد که داشت خبر فوت مایکل رو به رسانه ها می داد. آخر حرفش برادر مایکل که اسمش جرمین بود گفت:" مایکل ما تو را دوست داریم، امیدوارم که الله با تو باشه." خب اشاره برادرش به کلمه الله به انگلیسی نشاندهنده اینه که اون واقعاً مسلمون شده بود. خبری که توی جراید زیاد مطرح نشد چون باعث می شد که علاقه منداش گرایش بیشتری به اسلام پیدا کنند و این موضوع واسه غرب خوب نیست

مایکل بخاطر سکته قلبی مرد و بهنگام مرگ فقط 50 سال داشت و اینجور که میگن حدود 500 میلیون دلار بدهی ازش برجا مونده.میگن که دارو زیاد مصرف کرده بود. از صبح تا حالا تلویزیون چپ و راست آهنگاش رو پخش میکنه. باید بگم که بخشی از خاطرات جوونی من با آهنگهای مایکل گره خورده و بی شک لقب سلطان پاپ برازنده اون بود که بهش دادن

مایکل توی این چند سال گذشته خیلی تحت فشار روانی بود و کلی رسانه ها بهش گیر میدادن .بحث هایی تحت عنوان سوءاستفاده جنسی کودکان درباره اش مطرح شد ه بود که هیچکدام هم توی دادگاه به اثبات نرسید . واقعاً خدا نکنه کسی تو دنیا مشهور بشه چون واقعاً اول بدبختیش هست. مایکل وقتی به لندن سفر میکرد، واسه اینکه از دست مردم و رسانه ها در امان باشه و کسی نشناسدش، با لباس مبدل و صورت گریم کرده خرید می رفت و حتی واسه بدبخت بیچاره های لندن پیتزا سفارش میداد و واسشون میفرستاد . مخصوصاً توی غرب این رسانه ها برای فروش بیشتر هر چی دری وری میتونن راجع به آدما مینویسن و پدر مایکل رو درآوردن و مایکل از این موضوع خیلی ناراحت بود .

مایکل سه بچه ازش باقی مونده و هویت مادر بچه سومش هنوز معلوم نیست. مایکل درابتدا با دختر الویس پریسلی ازدواج کرد که این ازدواج نوزده ماه دوام داشت و ازدواج دومش با دکتر متخصص پوستش بود که از قضا تو سیدنی عروسی کردند و ماحصل این ازدواج دو تا بچه بود. مایکل عاشق بچه هاش بود

مایکل خیلی آدم دل رحم و رئوفی بود . امروز من داشتم به یاد گذشته یک سری از کاراش رو تو یوتیوب نگا ه می کردم که واقعا دیدگاه جهان وطنی اش من رو تحت تاثیر قرار داد. بخصوص کار " مرد در آینه " ، " دنیا را شفا دهیم" و " ما جها ن هستیم" که با همکاری لیونل ریچی آهنگش را نوشته.

من معتقدم که مایکل عاقبت به خیر شد چون یک سیر تکامل روحانی رو طی کرد و دست آخر مسلمون از دنیا رفت. دلم واسه بچه هاش میسوزه. خدا کنه این رسانه های غربی اونا رو به ابتذال نکشن و بزار بچه ها راحت و فارغ از هیاهو زندگی کنن . مایکل برای اینکه بچه هاش زندگی راحتی داشته باشن و از دست مطبوعات در امان باشن رو صورت بچه هاش گاهی پارچه مینداخت و با خودش بیرون میآورد

روحش شاد. مرگ گریبان همه ماها رو میگیره . این واقعیتی است که بسیاری از آدما فکر می کنن که شاملش نمیشن .






Saturday, May 30, 2009

انتخابات ایرانی به سبک مادر آمریکایی




هفته پیش ، بالاخره یک قاضی آمریکایی حکم به محکومیت 25 ساله زندان مادری داد که باعث مرگ فرزندش شد
.
ماجرا از این قرار بود که خانم لیلانی هنگامی که دخترش مادلین، یازده ساله ، به علت بیماری دیابت در بستر بیماری افتاده بود و با مرگ دست و پنجه نرم می کرد ، به همراه دوستان و هم مسلکان مسیحی اش در حالی که انجیل در دست داشتند بر دور بالین مادلین جمع شده بودند و به جای تماس با اورژانس برای شفای مادلین از خداوند کمک می خواستند..

نتیجه این شد که مادلین بیچاره در جلوی چشمان پدر و مادرش از دنیا رفت و دوستان خانم لیلانی وقتی که دیدند کار از کار گذشته با اورژانس تماس گرفتند که متاسفانه آنان نیز کمکی از دستشان بر نمیآمد. در حالی که با تزریق یک انسولین ساده دختر می توانست به زندگی خود ادامه دهد..

قصه انتخابات ریاست جمهوری ایران نیز شبیه عمل این مادر آمریکایی شده. همه دور این کشور نیمه جان جمع شده اند و برای بهبودی وضعیت فقط دعا می خوانند. ایران نیاز به برنامه ، هدف و عملگرایی داره نه به دعا و رنگ سبز موسوی ، سفید کروبی و رنگ عدالت ، پاکی و عشق آقای احمدی نژاد! ک
.
به قول مولانا:ک
.
چون که بی رنگی اسیر رنگ شد ..............موسئی با موسئی در جنگ شد
.
رنگ را چون از میان برداشتی............... موسی و فرعون دارند آشتی
.
من نمی دانم که چه فضای فکری بر جامعه حاکم است ولی از این دور آنچه که من استنباط می کنم این است که روز به روز بر خرافات و عوام فریبی افزوده می شود. در یو تیوب سخنرانی تبلیغاتی یکی از کاندیداها را می دیدم که اشاره به اداره مدیریت جهان توسط امام زمان را داشت
.
من واقعاً نمی توانم درک کنم ما در حالی که ادعا می کنیم که امام زمان در حال اداره جهان است ، چطور این کشور استرالیای سکولار را خوب اداره می کند، اما به ایران اسلامی که می رسد، بر اساس آمار بیش از 60 درصد از جوانانش چنانچه فرصتی بیابند می خواهند از آن مهاجرت کنند؟
..
من معتقدم که خداوند متعال به کسانی کمک میکند که به خود کمک کنند. ما همگی دور پیکر نیمه جان ایران جمع شده ایم و به جای برنامه ریزی و تلاش برای پیشرفت این کشور برای شفای عاجل آن از خداوند طلب کمک می کنیم! من بر این باورم که اگر خداوند به این کشور مریض کمک کند در حق مردم دیگر کشورهایی که برنامه دارند و مردمش در تلاش برای بهتر شدن هستند ظلم کرده و این از عدالت خداوندی به دور است
.
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
.
و بهشت را به بها دهند، نه به بهانه

Monday, May 18, 2009

سروش در برابر دولت آبادی

چند روز پیش سخنرانی محمود دولت آبادی را تحت نام " ما را پیر کردند و خواستند بمیرانند " در سایت تابناک خواندم که در آن آقای دولت آبادی انتقاداتی را در خصوص وضعیت فرهنگی ایران بیان کرده و در بخشی به آقای دکتر سروش تاخته است. متن سخنرانی را در اینجا بخوانید
.
من وقتی که نظرات آقای دولت آبادی را خواندم، آن را در حد یک نظری در میان نظرات یافتم ، نه چیزی بیشتر از آن. سخنان دولت آبادی نه چیزی از علاقه من به سروش کاست نه چیزی به آن افزود. به هرحال آقای سروش عضوی از ستاد انقلاب فرهنگی بوده و این حق هر شهروند است که به افراد و دستگاههایی که از بودجه دولتی تغذیه می شوند نقد وارد کند .
.
من نمی دانم که کار ستاد انقلاب فرهنگی چیست و چقدر در تخریب یا رشد کنونی فرهنگ ایران نقش داشته یا نداشته ، ولی به نظر من اینکه آقای دولت آبادی چنین نقدی را بر سروش داشته باشند حق طبیعی ایشان است. چون دکتر سروش به هر حال عضوی از ستاد انقلاب فرهنگی بوده است و اینکه بعدآ از این مقام استعفا داده یا نداده چیزی از حق دیگران بر نقد عملکرد ایشان نمی کاهد. به هرحال اگر کسی عضویت در ستادی را می پذیرد بدین معناست که به اصول آن معتقد بوده که عضویت در آن را پذیرفته است
.
دکتر سروش در مقام پاسخ به سخنان آقای دولت آبادی مطلبی را منتشر کرد که در اینجا آنرا می توانید بخوانید. من پس از خواندن این مطلب واقعاً ناراحت شدم. چون سراسر مطلب حاوی تنفر و سخنان درشت بود و ای کاش که ایشان این مطلب را هیچ گاه نمی نوشت که آن کس که درباره نهج البلاغه و شعر مولانا و قرآن می نویسد، قلم خود را آلوده به اینگونه نوشتار نمی کند.ک
.
ای کاش که دکتر سروش به گونه ای دیگر می نوشت و نگاهی تاریخی به لزوم تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی می داشت و نظر آقای دولت آبادی را محترمانه پاسخ می داد. من برخلاف آقای سروش شعر زیادی نمی دانم ولی حداقل این شعر که ادب از که آموختی از بی ادبان را سعی می کنم در رفتار خارج از نزاکت دیگران با خود لحاظ کنم. حتی اگر فرض بگیریم که سخنان آقای دولت آبادی درشت بود ، آیا باید آقای دکتر سروش آن را به درشتی پاسخ گوید ؟ ..
.
ای کاش که آقای دکتر سروش به ایشان لقب خفته در غار نمی داد که فقط خداوند باریتعالی می داند که چه کسی خفته در غار است
.
ای کاش که اقای دکتر سروش شعر پایانی را نیز نمی آورد که مرا هر آینه خاموش بودن اولی تر. که حقیقتاً ایشان با انتشار این نامه اشان به کلمه خاموشی جفای بسیار کردند.
.
والله من اگر جای آقای سروش بودم نامه ای به آقای دولت آبادی می نوشتم و از ایشان به خاطر ادبیات گزنده ام عذرخواهی میکردم. آقای سروش در این نامه اشان به طور آشکاری خودشان را در جایگاه برتر اعتقادی نسبت به آقای دولت آبادی قرار دادند چون چندین بار از آقای دولت آبادی به عنوان کسی که از تفکرات استالینی پیروی می کرده سخن در میان می آورد .
.
ابوالحسن خرقانی می گوید: هر که بدین سرای درآید بدو نان دهید و از ایمانش مپرسید، چون هر که در نزد خدا ارزش جان دارد، در نزد ابوالحسن نیز ارزش نان دارد."ک

Tuesday, May 05, 2009

مسلمونی

هفته پیش که با یکی از دوستای غیر ایرانی و غیر مسلمونم صحبت می کردم بحث کوتاه و جالبی بین ما ردو بدل شد.
.
دوستم به من گفتش که بین این همه ملیت ها که تو استرالیا زندگی می کنن ، به نظرش مسلمونا با دیگرون فرق می کنن. م
.
من که ته دل از این حرفش خوشحال شده بودم ازش پرسیدم که چطور به چنین چیزی رسیده
.
دوستم گفتش که تو محل کارش چند تا مسلمون تحصیلکرده هستن که هر وقت بحثی پیش میاد ، نظرات خودشون رو برخلاف دیگران خیلی فصیح و صریح بیان میکنن و حس میکنن که باید با دیگران از زاویه پند و اندرز صحبت کنن .م
.
من که منظورحرفش رو متوجه شده بودم خودم رو به نفهمی زدم و براش توضیح دادم که بیشتر مسلمونا دوست دارند که اون چیزایی که بنظرشون درسته رو به دیگران منتقل کنن و این یک جورایی به فرهنگ اونا بر میگرده .م
.
دوستم گفتش که این حسن نیت مسلمونا رو متوجه شده ولی به یک چیز مشترک دیگه ای هم رسیده که اینکه مسلمونا فقط حرف خودشون رو قبول دارن و احترامی واقعی برای غیر مسلمونا قائل نیستن م
.
من در جواب دوستم گفتم که ممکنه حرفش درست باشه ولی این موضوع بین همه مسلمونا صادق نیست
.
و دوستم رو به من کرد و این جمله تابناک رو گفت:" شما مسلمونا ممکنه از ماها بیشتر بدونین ولی این دلیل نمی شه که از ما ها بهتر باشید."م
.
من دیگه حرفی نزدم و خجالت زده سرم رو پایین انداختم

Sunday, April 19, 2009

Diamond

Never take someone for granted.
...Hold every person close to your heart
........Because you might wake up one day
............And realize that
................you have lost a diamond
....................While you were too busy collecting stones.

Monday, March 16, 2009

فرار از مدرسه

یادم میاد با پدرم یک روز سوار اتوبوس خط 27 میدان توپخانه شده بودیم و یک هو یک آقایی که صندلی عقبی نشسته بود به پشت پدرم زد و گفت تو ناصری؟ پدرم گفت بله . بعد اون آقا گفت ناصر! منم فلانی ( یک اسمی رو گفت که یادم نیست) .بعدش لبخند عمیقی به پهنای صورت پدرم به چهره اش نقش بست و بعد از رد و بدل کردن چند تا خاطره دوران جوونی اشک تو چشمای هر دو تاشون نقش بسته بود
.
من اون روز دلیلش رو نفهمیدم که چرا اشک تو چشمای پدرم اونم تو اتوبوس ! نقش بست چون شانزده هفده سالم بیشتر نبود ولی الان می فهمم
.
این عکس رو پیمان برام فرستاد . این قشنگترین ای میلی بود که من از کسی میتونستم دریافت کنم و این عکس یادآور خیلی چیزا واسه من هست
.
یادم میاد اون روزی که این عکس رو انداختیم همگی با هم از مدرسه فرار کرده بودیم. سال چهارم نظری بودیم و کلمون بوی قورمه سبزی میداد. اومدیم پارک شقایق این عکس رو گرفتیم. عجب روزی بود
.
این عکس منو یاد خیلی چیزا میندازه: لودگی ، بی قیدی و آزادی، عشق، حماقت، شجاعت، کله شقی، زبون نفهمی
.
وقتی عکس رو برای اولین بار دیدم چشمم فقط دنبال رضا خدا بیامرز می گشت و دست بر قضا دیدم تو عکس کنار منه. حرفایی که سالها با هم رد و بدل کردیم هنوز هم تو گوش منه. خدا رحمتش کنه
.
من با این همکلاسی ها با یکی دو تاشون هنوز در ارتباطم و از مابقی خبر ندارم . تا اونجا که ذهنم یاری میکنه اسم اونا رو اینجا مینویسم. ممکنه یک روز تو گوگل زمانی که اسم خودشون رو سرچ کردن مطلب منو ببینن و دوباره خاطرات دوران جوونی رو مرور کنیم
.
.
ردیف بالا: احمد غلام لو. شهرام حصیبی. نفر سوم رو یادم نمیاد
.
ردیف دوم از بالا: متاسفانه اسم رو یادم نمیاد. علی قدوسی، جعفری، یادم نمیاد
.
ردیف سوم از بالا: اصلانی، پرویز قاسم آبادی، رضا خدا بیامرز، خودم، بهروز وظیفه بهنام، امید خرسند، مهدی رازی، حمید انصاری
.
ردیف اول: بیژن ضیایی، همایون گایینی،پیمان امید بخش،مهدی علی عسگری، فکرکنم رضا پاک نژاد
.
البته خیلیا تو این عکس نیستن مثل فرشید تیموری و مهبد غفاری .
.رزرز..
مواظب خودتون باشید و ببخشید اگه اسمتون رو غلط غلوط نوشتم و یا یادم نیومد که بنویسم . بیست سال از روز فرار از مدرسه میگذره... بیست سال ! عمر برف است و آفتاب تموز

Sunday, January 18, 2009

مذهب

هر دين بيش از آنكه شيطانش را بي‌اعتبار كند اينكاررا با خدايش انجام ميدهد
.
هاولوك اليس

Saturday, January 17, 2009

زلال باش

از خدا پرسيدم:خدايا چطور مي توان بهتر زندگي کرد؟

خدا جواب داد :گذشته ات را بدون هيچ تاسفي بپذير

با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس براي آينده آماده شو

ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز

شک هايت را باور نکن و هيچگاه به باورهايت شک نکن

زندگي شگفت انگيز است فقط اگربدانيد که چطور زندگي کنيد

مهم اين نيست که قشنگ باشي ، قشنگ اين است که حتي براي يک نفر مهم باشی

مهم نيست شير باشي يا آهو مهم اين است با تمام توان شروع به دويدن کني

كوچك باش و عاشق.. كه عشق مي داند آئين بزرگ كردنت را

بگذارعشق خاصيت تو باشد نه رابطه خاص تو باکسي

موفقيت پيش رفتن است نه به نقطه ي پايان رسيدن

فرقى نمي كند گودال آب كوچكى باشى يا درياى بيكران. زلال كه باشى، آسمان در توست

نلسون ماندلا

Tuesday, January 13, 2009

هلو بپر تو گلو

آقا بسیاری از ما ایرانیان شریف یک مقدار زیاد تنبل تشریف داریم و دوست داریم به همه چیز در زمان بسیار کوتاه و به هر طریقی دست پیدا کنیم... من از این موضوع بسیار رنج می برم ( فعل رنج می برم را به جای متنفرم انتخاب کردم ! ) و شدیداً با کسانی که اینجوری هستن در جنگم
.
بسیاری از ماها نگاهمون به دیگری مثه دستمال کاغذیه و بعد از مصرف می خواهیم طرف رو دور بندازیم.. بویژه نسل جدید جوانان که بسیار عجول ، فرصت طلب و دودره باز تشریف دارن
.
یادمون باشه که برای چیزی بدست آوردن باید زحمت کشید ... بهشت را به بها دهند نه به بهانه
.
همچنین
.
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
.

Friday, January 09, 2009

شهردار

تو استرالیا انتخاب شهردار منطقه به رای گذاشته می شه و مردم باید اونو انتخاب کنن. جالب اینه که هر کسی که خودش رو کاندیدای شهرداری یک منطقه اعلام می کنه باید ساکن اون محله باشه وگرنه نمی تونه اعلام کاندیداتوری کنه و این کار چقدر قشنگه. چون حساب کنید که آدم دلش در ابتدا واسه محله زندگی خودش می سوزه و خوب شهردار تمام تلاش خودش رو می کنه که آسایش بیشتری برای خودش و خانواده اش فراهم کنه
.
ای کاش تو ایران هم اینجوری بود و شهردار یک منطقه الزاماً ساکن همون منطقه می بود
.
متاسفانه تو ایران مثلاً یک فرد برای انتخابات مجلس از یک شهر دیگه خودش رو کاندیدا می کنه در حالی که ممکنه اصلاً تو اون شهر زندگی نکنه
.
من تا امروز چیز بی حساب و کتاب و غیر منطقی تو این استرالیا ندیدم. خدا اجداد اونایی که این مملکت رو از روز اول ساختن بیامرزه

Tuesday, January 06, 2009

ویلون‌نواز

در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه، مردی وارد ایستگاه متروی واشینگتن دی سی شد و شروع به نواختن ویلون کرد.این مرد در عرض ۴۵ دقیقه، شش قطعه ازبهترین قطعات باخ را نواخت. از آنجا که شلوغ ترین ساعات صبح بود، هزاران نفر برای رفتن به سر کارهای‌شان به سمت مترو هجوم آورده بودند
.
سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالی متوجه نوازنده شد. از سرعت قدم‌هایش کاست و چند ثانیه‌ای توقف کرد، بعد با عجله به سمت مقصد خود براه افتاد
.
یک دقیقه بعد، ویلون‌زن اولین انعام خود را دریافت کرد. خانمی بی‌آنکه توقف کند یک اسکناس یک دلاری به درون کاسه‌اش انداخت و با عجله براه خود ادامه داد
.
چند دقیقه بعد، مردی در حالیکه گوش به موسیقی سپرده بود، به دیوار پشت‌ سر تکیه داد، ولی ناگاهان نگاهی به ساعت خود انداخت وبا عجله از صحنه دور شد
،
کسی که بیش از همه به ویلون زن توجه نشان داد، کودک سه ساله‌ای بود که مادرش با عجله و کشان کشان بهمراه می ‌برد. کودک یک لحظه ایستاد و به تماشای ویلون‌زن پرداخت، مادر محکم تر کشید وکودک در حالیکه همچنان نگاهش به ویلون‌زن بود، بهمراه مادر براه افتاد، این صحنه، توسط چندین کودک دیگرنیز به همان ترتیب تکرار شد، و والدین‌شان بلا استثنا برای بردن‌شان به زور متوسل شدند
.
در طول مدت ۴۵ دقیقه‌ای که ویلون‌زن می نواخت، تنها شش نفر، اندکی توقف کردند. بیست نفر انعام دادند، بی‌آنکه مکثی کرده باشند، و سی و دو دلار عاید ویلون‌زن شد. وقتیکه ویلون‌زن از نواختن دست کشید و سکوت بر همه جا حاکم شد، نه کسی متوجه شد. نه کسی تشویق کرد، ونه کسی او را شناخت
.
هیچکس نمی‌دانست که این ویلون‌زن همان (جاشوا بل ) یکی از بهترین موسیقیدانان جهان است، و نوازنده‌ی یکی از پیچیده‌ترین فطعات نوشته شده برای ویلون به ارزش سه ونیم میلیون دلار، می‌باشد
.
جاشوا بل، دو روز قبل از نواختن در سالن مترو، در یکی از تاتر های شهر بوستون، برنامه‌ای اجرا کرده بود که تمام بلیط هایش پیش‌فروش شده بود، وقیمت متوسط هر بلیط یکصد دلار بود.

این یک داستان حقیقی است،نواختن جاشوا بل در ایستگاه مترو توسط واشینگتن‌پست ترتیب داده شده بود، وبخشی از تحقیقات اجتماعی برای سنجش توان شناسایی، سلیقه و الوویت ‌های مردم بود