Tuesday, December 12, 2006

جهان سوم

شايد كلمه جهان سوم رو زياد شنيده باشيد و شايدم خيلي موقع ها به خودتون هم اطلاق كرده باشيد. من كه شخصاً به خودم زياد گفتم جهان سومي. ولي جهان سومي يعني چي ؟
.
من خيلي به اين موضوع فكر كردم و اونچه كه به ذهنم ميرسه رو براتون ميگم
.
كلاً ايراني جماعت خيلي بيشتر از خارجيا عشق و حال ميكنه. از هشت ساعت كار روزانه كه فقط يك ساعت كار ميكنه تازه وقتي بپرسي چرا ميگه از سر دولت هم زياده... راه به راه استعلاجي... راه براه اضافه كاري و جالبه كه پنجاه ساعت را بايد مدير الكي رد كنه چه باشي چه نباشي.... آقا بريم شمال... بريم... گور باباي كار... در عرض يك ساعت ميتوني ده نفر آدم پيدا كني كه باهات برن شمال... جالبه كه قرار بوده اين ده نفر همشون فرداش سر كار باشن
.
من در كل معتقدم كه ايراني خيلي بيشتر از خارجيا عشق و حال ميكنن... اونايي كه اهل دود و دم هستن كه الحمدالله از ايران مواد مخدر به همه جاي دنيا صادر ميشه... اونايي كه اهل عشق وحالاي ديگه هستن كه با يك تلفن همه چي رديفه و بگيريد بريد جلو
.
پس ما ها تو تفريح جهان اوليم نه سوم
.
پس حتما بخاطرً زندگي مادي جهان سوم هستيم؟ من زياد به اين هم اعتقادي ندارم.. ماها تو مد ، مبلمان عوض كردن، تلويزيون، رخت و لباس،‌دماغ عمل كردن و.... كه نظير تو دنيا نداريم.. وقتي ايران بودم يك گروه سي و چهار نفره توريست آلماني داشتم كه من راهنماشون بودم. شب كه تو هتل بوديم از قضا يك عروسي هم اونجا بود.. چند تا از اين آلمانيا دوست داشتن كه عروسي ايرانيا رو ببينن... رفتم پيش پدر داماد و داستان رو گفتم.. اونام قبول كردن چون واسشون كلي كلاس بود كه مهمون خارجي هم تو مجلس باشه.. سرتون رو درد نيارم وقتي اين آلمانيا رفتن تو مجلس و اومدن بيرون كف كرده بودن از ديدن كيك و لباس عروس و لباس حضار و به من گير دادن كه ما ميخواهيم از ايران لباس بخريم ببريم آلمان... و باورشون نميشد كه زير اين چادرا چي ميگذره. ميگفتن همه خانوما مد روز اروپا رو پوشيده بودن... تازه اين عروسي تو يكي از هتل هاي مشهد بود نه تهران
.
پس تو زرق و برقاي زندگي مادي هم جهان سوم نيستيم
.
پس تو چي جهان سوم هستيم؟
.
بنظرم ما ايرانيا تو رفتارامون جهان سومي هستيم چون حريم خودمون و ديگران رو نمي شناسيم... ماها نميتونيم خودمون رو كنترل كنيم و وقتي عصباني شيم هر چي از دهنمون در بياد ميگيم... ما ايرانيا بلد نيستيم عذر خواهي كنيم چون دوست نداريم اون بتي كه از خودمون رو ساختيم بشكونيم... ديگه چي بشه كه از دل طرف در بياريم ولي عذر خواهي به سختي ميكنيم........ ماها خيلي دوست داريم به هم ضد حال بزنيم. دوست داريم همش مورد تمجيد واقع شيم.. ماها نمي تونيم موفقيت ديگران رو ببينيم. ما ها با هم مهربون نيستيم وبيشتر كارامون ظاهريه...نميتونيم حرفامون رو به هم صادقانه بزنيم.. اگه از يكي بدمون بياد ميخواهيم از رو زمين ريشه كنش كنيم
.
مهمتر از همه اينه كه ما ايرانيا بلد نيستيم ديگران رو تحمل كنيم.بخاطر عدم تحمل ديگرانه كه يه انجمن نمي تونيم راه بندازيم. ما ايرانيا همه چي بلديم و... اين قصه سر دراز دارد
.
ماها تو روابط اجتماعي نه تنها جهان سومي نيستيم فكر كنم جهان پنجم هستيم
.
اي ايرانيايي كه خارجيد يك خرده به رفتاراي خارجيا با هم توجه كنيد و با رفتاراي بين ايرانيا مقايسه كنيد. اونا سعي ميكنن كه خيلي حال بهم بدن ولي ماها عشق ضدحاليم
.
هميني كه ما ايرانيا نمي تونيم به هم اعتماد كنيم بزرگترين نشونه جهان سومي بودنه
.
لطفاٌ نظراتتون را راجع به اين موضوع بذاريد و اينقدر تنبل نباشيد

3 comments:

Hαяd 2 gєт said...

دقیقا.. تازه یادت رفت بگی که بیشتر ایرانای اینور رفتاراشون خیلی عجیب و غریب تراز
رفتارهای اون ایرانی توی ایرانه
...
یارو رو میبینی حدوده 20 سال یا 30 ساله اینجاست از درد اینکه خواسته دو دستی بچسبه به فرهنگ ایرانی
30
سال پیش خودش ..شده عین زامبی ها..
اصلا این دهن رو که باز میکنه
تا حرف بزنه
..
با خودت میگی
omg
این د یگه از کدوم جهنمی اومده
...
کلی هم سفت و سخت چسبیده به عقایدش و اصلا همکلام شدن با هاشون
..
ای بابا اصلا بی خیال
...
اگه توجه کنید تو همین سیدنی ... ایرانی ها تنها کامیونیتی هستن که اصلا میونه خوبی با هم نداشته و ندارن
...
خوب همینه دیگه...
..
انگاری که ما باید بخودمون بقوبولونیم که همیشه نمیشه همه چیز رو با هم داشت
...
و با این باور پوچ ... خودمون رو دلداری بدیم
..
مگه نه..
..؟؟

Babak said...

چند وقت پيش به من گفتيد كه ايرانياي اينجا عجيب غريبن و من گفتم كه تجربيات خوشايندي تا حالا داشتم ولي كم كم دارم به حرف شما ميرسم
اونچه كه من تا حالا فهميدم اينه كه بطور نسبي ايرانياي اينجا نه ايراني هستند و نه استراليايي و سالها بايد وقت صرف كنم تا بفهمم كجايي هستن
.
من چند وقت پيش راجع به ايراني تو ابن وب لاگم يه چيزي به اسم تنبون فاطي نوشته بودم كه بعدش يكي از روزنامه هاي اينجا مطلب رو از تو وب لاگ ديده بود و خوشش اومده بود و چاپش كرده بود
.
دوهفته بعد يك خانمي به يكي از راديوهاي اينجا زنگ زده بود و عليه من هر چي خواسته بود گفته بود... كه اين آقا ( يعني من) چه حقي داره به ايرانياي اينجا توهين ميكنه و اين اومده كه اينجا بين ايرانيا تفرقه ايجاد كنه و.......
...
و من بعد كه شنيدم گفتم اي خدا اينا كين و ما كجا اومديم

.. منو بگو كه به بي بي سي پيشنهاد دادم كه يك صفحه خاص و بطور دائمي راجع به استراليا ميخوام رو وب سايت داشته باشم و اونا هم قبول كردن
..

خدا به داد ما برسه

Zohreh said...

من مناسفم که با این مساله برخورد کردید
اما من میدونستم که به این نتیجه خواهی رسید
...
امسال با خودم قرارگذاشتم که تا میتونم منبعد از ایرانی های اینجا فاصله بگیرم
...
حتی حرف زدن تو اینترنت با پسرهای ایرانی اینجا هم فایده ای نداره
..
میدونم که تصمیم خوبی نیست اما اعصاب منو بهم میریزن
...
دوست عزیز اگه از نوشتن لذت میبری
..
بخاطر یه مشت افراد احمق .. و نفهم کنارش نزار
من قصد نصیخت به شما رو ندارم
اما بخاطر هیچکس سعی نکن دست از کار فرهنگی که اونو هم دوست داری ..برداری
..
اتفاقا شما باید اینا رو بنویسی
...
اینو حدی میگم
..
من هم مطلب مینوسم و خیلی ها از نوشته های من ممکنه خوششون نیاد اما من اهمیتی نمیدم
..
نوشته های من به اندازه کافی ..فان کلاب داره.. که اگه یه مدتی ننویسم..سراغم رو میگیرن
..
آخر مطلب اینه که دوست عزیز همشهری.. به کار قشنگت ادامه بده
..
مطمینم که خیلی ها نوشته هاتون رو دوست دارن
...
تو این به قولی "باتل " برات امید موفقیت همیشگی دارم

خیلی

4kereEm...