Wednesday, May 09, 2007

دكتر صابر دلشاد

يك هفته مونده بود كه بيام استراليا. با بهروز تو ماشين بودم داشتم مي رفتم ولنجك. ساعت حدود 11 شب بود. تو سربالايي ولنجك ديدم يكي واستاده منتظر ماشين هستش. خوب كه نگاه كردم ديدم دكتر دلشاده. استاد قديمم تو دانشگاه. زدم رو ترمز و از ماشين پياده شدم و سوارش كردم. خيلي از ديدنش خوشحال شدم . سالها بود كه نديده بودمش.اونم منو ديد خيلي خوشحال شد. شايد فكر نمي كرد كه اون موقع شب يكي از شاگرداش به تورش بخوره و سوارش كنه. بردم دم خونه رسوندمش.. خيلي اصرار كرد كه برم تو ولي من قبول نكردم و با دلي سرشار از شور وشعف از ديدنش باهاش خداحافظي كردم
.
امروز كه مهدي واسم پيغام داد كه دكتر دلشاد فوت كرده خيلي دلم سوخت.. من خيلي سر كلاس اذيتش كرده بودم .خدا بيامرزدش.. تو راهروي دانشگاه شهيد بهشتي درجا سكته كرده بود و جان به جان آفرين تسليم كرده بود
.
اين چند خط رو به ياد دكتر دلشاد نوشتم. اميدوارم كه روحش قرين رحمت خداوند باشه
.
بر چرخ فلك هيچ كسي چير نشد
وز خوردن آدمي زمين سير نشد
.
مغرور بداني كه نخوردست تو را
تعجيل مكن هم بخورد دير نشد

3 comments:

Anonymous said...

salam. manam az shagerdhaye ostad boodam, sale 73-77. manam kheyli azyatesh kardam, be manam yeki az bachehayi ke Iran zendegi mikone khabar dad. kheyli halam gerefte shod, marde khoobi bood bichare. khoda rahmatesh kone.

Ice_age_2011 said...

آقا من هم تسلیت میگم. روحش شاد.
در ضمن از صفحه استرالیای بی بی سی ات هم متشکرم. خسته نباشی.

Anonymous said...

دكتر دلشاد عزيز،
بسيار ناراحت شدم از رفتن خاموشتان. متاسفم از اينكه آنقدر دور ماندم از تمامي زندگي كه امروز فهميدم رفتي ... and it was nothing but a grate grief on my heart. God Bless you!!!

Jila Mahalbeigi