Sunday, October 29, 2006

پدر

فكر كنم اين شعر رو 20 سال پيش يادداشت كردم و جزو چيزايي بود كه با خودم از ايران آوردم
پدر يعني
شنيدن تمام شكايتها
يك دست كت و شلوار شب عيد
يك سكه دو ريالي روزانه
يك بغل هندوانه در بعد از ظهر هاي گرم تابستان
پدر يعني
خداي روي زمين
وقار و شمرده شمرده حرف زدن
كم غذاترين عضو خانواده اي پنج نفره
خوش رويي و لبخند
مردي با يك شال سبز
مردي كه شلوارش وصله دارد ويقه كتش نخ نما شده
..
پدر يعني
يك كيف چرمي براي اول مهر
و چكمه هاي پلاستيكي زمستان
..
در اين زمستان
هواي گورستان سرد است ..... خاك گورستان سرد است
پدر در چه جاي سردي خانه گزيده است.... و خاك او را چه گرم در آغوش فشرده
و من چقدر دلم گرفته ....

4 comments:

Anonymous said...

kheili ghashang boodesh,
pedar ha hamishe baraye farzandashoon kheili khooban, vali nemidooanam chera az tarafe khanoomashoon, aksaran be kamkari o bi mohabati mahkooman,
fekr konam ya khanooma por tavaghan, ya inke vaghean aghayoon bachehashoon ro bishtar doost daran!

Babak said...

خانوما موجودات عجيب غريبين ... عقربي كه نيشش شيرينه

Anonymous said...

بحث داره خطرناک می شه ها.. جناب استاد کاری نکنید ما هم وارد گود بشیم سر صحبت رو در مورد آقایون باز کنیم که اونوقت انقدر خودم رو می شناسم که کسی حریفم نمی شه ها... گفته باشم.. بذارید همین بحثهای اسپریچوال و کبوتر و شتر و مار و عقرب و افطاری و شکم باشه.. مسائل جنایی رو بی خیال بشین...ا

Unknown said...

هر چقدر از آقايون بد بگين به ضررتونه چون آخرش يكي نصيبتون ميشه