Sunday, January 28, 2007

معنا

كامپيوتر رو روشن مي كني.... سريع به اينترنت وصل ميشي.... زود اي ميلها رو چك ميكني.. تو گوگل خبري نيست.... اي ميل توي ياهو هم خبري نيست..... آف لاين هاي تو مسنجر هم چرت و پرتند.... اور كاتم مثه هميشه ... خانم/آقا چقدر خوشگليد/خوش تيپيد ..خوشحال ميشم دوستيمون رو قبول كنين.... ومثه روزاي ديگه يكي ديگه رو به آلبوم عكست اضافه ميكني.. تعداد دوستا خيلي واست مهمه... هر چه بيشتر باشن نشون ميده كه كارت خيلي درسته .... ميزان آشنايي با طرف هم ميزني دوست... همشون دوستن ولي آيا واقعاً دوستن؟
.
هر روز هم اين پروسه ادامه داره و هنوز تو منتظر خبري..... از كي ؟ از چي ؟ خودت هم نميدوني....آخ هيچي تو خونه نداريم ... ميدوييم ميريم خريد... آخ فروشگاه حراج زده.... ميدوييم ميريم جنس هاي بنجلش رو ميخريم.. آخ سه شنبه شد و سينما نصف قيمته... ميدوييم ميريم سينما..... و همش داريم ميدوييم تا شايد اون خبري كه منتظرش هستيمو تو اين بدو بدو ها بدستش بياريم... ولي بازم برگشتيم خونه خسته كوفته و بازم خبري نيست
.
و بازم صبح ميشه...و بازم سر همون ساعت خاص سوار قطار ميشيم... كم كم قيافه ها به چشممون تو قطار عادي شده..... بازم به همون آدما هر روز يواشكي نگاه ميكنيم و تا توجهشون جلب ميشه خودمون رو يه يك جور وانمود مي كنيم كه به اون نگاه نمي كرديم بلكه از شيشه بيرون رو نگاه ميكرديم... اما نمي دونيم كه اونم منتظر خبره و اگه بهش نگاه كنيم اونم وانمود ميكنه كه بيرون رو نگاه ميكنه
.
بنظرم زندگي بيشتر از اين چيزاس

1 comment:

Anonymous said...

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گم شدگان لب دریا می کرد
خدا روح این شاعر بزرگ رو قرین آرامش و لطف خویش گرداند...
و بدان..... تو خود حجاب خودی حافظ ... از میان برخیز
یا علی